ماه عشق پارت ۳۴
#مایا
کوک:خیلی حالا مال من من:هوم سرمو گرفت گذاشت رو قلبش تند تند میزد من:چقدر قشنگ کوک:این قلب وقتی بهت نگاه میکنم انقدر تند میزنه که فکر میکنم الانه که بزن بیرون تو قلب منی اگه از پیشم بری این از کار میوفته بخاطر همین دوست ندارم از پیشم بری اصلا فکرشم نمیکنی هیچی نگفتم و خندیدم کوک:آخ من:چی شد کوک:قلبم من:چی شد کوک:یه چیزی بهم بده تا حالم خوب شه(گفت منم الان قلبم ضربانش رفته بالا🙂😄) من:هوم پررو شدی کوک:پررو بودم تو نمیدونستی من:میدونستم اتفاقا کوک:اگه میدونی چرا میپرسی من:دوست دارم زبونمو آوردم بیرون من:😝 کوک:نمیدی آخخخخ من:خیله خوب دستمو گذاشتم رو قلبش و رفتم جلو صورتش و لبامو گذاشتم رو لباش و یه دقیقه تموم بوسیدمش اونم همراهیم کرد دستشو محکم دور کمرم فشار داد و اونم لبامو شروع کرد به مک زدن و خورد زبونشو کرد تو دهنمو و میچرخوند و گاز میگرفت زبونم درد گرفت گاز میزد من:جو....نگ کو.....ک زب.....ون...م در....د گرف....ت و.....ل ک....ن کوک:نمی.....خوا....م دو....ست دا....رم هم....ین...جور....ی ت...ا صب...ح هم...ین....جور...ی اد...امه بد...م من:در...د گر...فت خ...و (نفستونو عشقه😐😂😂) ازم جدا شد لبامون از بس بوسیدیم همو خیس شده بود من:آههه اکسیژن کوک:منم میخوام (فکر کن زیر پتو اکسیژن نباشه😐😂😂) از زیر پتو اومدم بیرون یه نفس عمیق کشیدیم باهم من:آخخ چقدر گرمه کوک:خیلی هوففف صبر کن لباسمو درارم من:یکم به فکر منم باش خوب کوک:چیه تحریک میشی من:تحریک چیه حشری کوک:بپا نمیری من:تا ببینیم داشت لباسشو در میاورد منم پتو رو کشیدم رو کلم که نبینم اونم میخندید یکم پتو رو آوردم پایین دوباره کشیدم بالا من:وایی هنوزم میخندید من:الان به چی میخندی کوک:به اینکه رفتی زیر پتو و نگاه نمیکنی تا حشری نشی من:هیچم خنده نداره این موضوع کوک:کی گفته خیلیم داره من:من گفتم نداره کوک:تو غلط کردی از زیر پتو بیا بیرون یا حداقل چشماتو نشون بده خواهش میکنم من:خیله خوب یه نفس عمیق کشیدم پایین چشمامو نشونش دادم و نگاهش کردم اومد طرفم من:چیه کوک:هیچی من:چرا اینطوری نگام میکنی خندید کلشو انداخت پایین کوک:چرا خوب دارم به چشمات نگاه میکنم بیشعور هعی بازو بستشون میکنی من:تو خوابت نمیاد جغد کوک:چرا خوابم میاد من:چیزی که نمیخوای بوس که دادم کوک:آره یه چیزی برام بخون من:چی کوک:آهنگ من:چی آ آخه صدام خوب نیست کوک:از کجا میدونی من:خوب نمیدونم کوک:بخون دیگه بخون تا خوابم ببره من:خیله خوب دو ساعت صدامو صاف کردم کوک:بخون دیگه مردم دو ساعت داری صداتو ساف میکنی من:باشه خوابید منو گرفت تو بغلش منم سرمو بردم گذاشتم رو سینش و شروع کردم به خوندن همینجوری میخوندم براش و تموم شد دیگه چشماش داشت میرفت
کوک:خیلی حالا مال من من:هوم سرمو گرفت گذاشت رو قلبش تند تند میزد من:چقدر قشنگ کوک:این قلب وقتی بهت نگاه میکنم انقدر تند میزنه که فکر میکنم الانه که بزن بیرون تو قلب منی اگه از پیشم بری این از کار میوفته بخاطر همین دوست ندارم از پیشم بری اصلا فکرشم نمیکنی هیچی نگفتم و خندیدم کوک:آخ من:چی شد کوک:قلبم من:چی شد کوک:یه چیزی بهم بده تا حالم خوب شه(گفت منم الان قلبم ضربانش رفته بالا🙂😄) من:هوم پررو شدی کوک:پررو بودم تو نمیدونستی من:میدونستم اتفاقا کوک:اگه میدونی چرا میپرسی من:دوست دارم زبونمو آوردم بیرون من:😝 کوک:نمیدی آخخخخ من:خیله خوب دستمو گذاشتم رو قلبش و رفتم جلو صورتش و لبامو گذاشتم رو لباش و یه دقیقه تموم بوسیدمش اونم همراهیم کرد دستشو محکم دور کمرم فشار داد و اونم لبامو شروع کرد به مک زدن و خورد زبونشو کرد تو دهنمو و میچرخوند و گاز میگرفت زبونم درد گرفت گاز میزد من:جو....نگ کو.....ک زب.....ون...م در....د گرف....ت و.....ل ک....ن کوک:نمی.....خوا....م دو....ست دا....رم هم....ین...جور....ی ت...ا صب...ح هم...ین....جور...ی اد...امه بد...م من:در...د گر...فت خ...و (نفستونو عشقه😐😂😂) ازم جدا شد لبامون از بس بوسیدیم همو خیس شده بود من:آههه اکسیژن کوک:منم میخوام (فکر کن زیر پتو اکسیژن نباشه😐😂😂) از زیر پتو اومدم بیرون یه نفس عمیق کشیدیم باهم من:آخخ چقدر گرمه کوک:خیلی هوففف صبر کن لباسمو درارم من:یکم به فکر منم باش خوب کوک:چیه تحریک میشی من:تحریک چیه حشری کوک:بپا نمیری من:تا ببینیم داشت لباسشو در میاورد منم پتو رو کشیدم رو کلم که نبینم اونم میخندید یکم پتو رو آوردم پایین دوباره کشیدم بالا من:وایی هنوزم میخندید من:الان به چی میخندی کوک:به اینکه رفتی زیر پتو و نگاه نمیکنی تا حشری نشی من:هیچم خنده نداره این موضوع کوک:کی گفته خیلیم داره من:من گفتم نداره کوک:تو غلط کردی از زیر پتو بیا بیرون یا حداقل چشماتو نشون بده خواهش میکنم من:خیله خوب یه نفس عمیق کشیدم پایین چشمامو نشونش دادم و نگاهش کردم اومد طرفم من:چیه کوک:هیچی من:چرا اینطوری نگام میکنی خندید کلشو انداخت پایین کوک:چرا خوب دارم به چشمات نگاه میکنم بیشعور هعی بازو بستشون میکنی من:تو خوابت نمیاد جغد کوک:چرا خوابم میاد من:چیزی که نمیخوای بوس که دادم کوک:آره یه چیزی برام بخون من:چی کوک:آهنگ من:چی آ آخه صدام خوب نیست کوک:از کجا میدونی من:خوب نمیدونم کوک:بخون دیگه بخون تا خوابم ببره من:خیله خوب دو ساعت صدامو صاف کردم کوک:بخون دیگه مردم دو ساعت داری صداتو ساف میکنی من:باشه خوابید منو گرفت تو بغلش منم سرمو بردم گذاشتم رو سینش و شروع کردم به خوندن همینجوری میخوندم براش و تموم شد دیگه چشماش داشت میرفت
۱۳.۲k
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.