طاها
#طاها
عصبی داشتم نگاش میکردم که یهو پاش گیر کرد لبه استخروپرت شد توش ،پوزخندی بهش زدم ومنتظرشدم تاخودش بیاد بیرون،بیا بیرون دیگه رها کاریت ندارم....
بیشترمنتظرموندم ولی بازم نیومد بیرون نگران نگاهی به استخر کردم عمقش زیاد بود بانگرانی سریع کتمو درآوردم وپریدم تو استخر ،هرچی دنبالش گشتم پیدا ش نکردم که یهو پام خورد به یه چیزی ،سریع به سمتش رفتم رها بیهوش کف استخر افتاده بود سریع به سمتش رفتم وکشیدمش بالا که ،گرمی خونو اززیر سرش حس کردم ،بادلهوره بیرون آوردمش وگذاشتمش کنار استخر ،چند بار صداش کردم ولی جواب نداد ،اشک تو چشام جمع شد.با پشیمونی گفتم:رها رهام بلند شو تورو خدا....دادکشیدم:سپهرررررر
سپهرو بچه ها سریع پریدن تو حیاط وبانگرانی به رها خیره شدن ،نگاهی بهش کردمو گفتم:زنگ بزن به آمبولانس سریععع..
رویا به سمتم اومدو گفت :طاها دستتو بردار،آروم دستمو برداشتم که گفت:چیزیش نیست فقط یه خراش ساده ایه..
دوباره صداش کردم:رها ..رهام دیدم نه جواب نمیده ،لبامو روی لباش گذاشتم وسعی کردم بهش تنفس بده که آروم شروع کرد به سلفه کردن ،لبامو ازرولباش برداشتم هرچی آب بود باسلفه کردن بیرون اومد,،باخوشحالی نگاهی بهش کردم کشیدمش توبغلم....
رویا بچه هاروجمع کرد برن توخونه توگوشش پچ زدم :خوبی رهام ...
بابغض نگاهی بهم کردکه پیشونیشو بوسیدم وازجاش بلندش کردم بردمش تو یکی ازاتاقای بالا وگذاشتمش روتخت ،آروم موهاشو نوازش کردم ،رویا اومدتوی ا تاقو سرشوبراش باند پیچی کرد ....
خواستم دوباره بغلش کنم که پسم زدوگفت:تنهام بزار طاها ...
_نمیتومم ،_چرامیتونی همانطورکه قلبمو خیلی راحت شکوندی الانم میتونی بری من نیازی به ترحمت ندارم ....
عصبی دستی توموهام کشیدوگفتم:چرافکرمیکنی فقط قلبم توعه که شکسته ....
تک خنده ای کردوگفت:توکه من برات مهم نبودم هر دفعه خودت بهم امید دادی ولی باز ناامیدم کردی بهم گفتی هیچیه تونیستم بدقلبتم شکسته جالبه.....
ازجام بلند شدم وروبهش گفتم لباس بپوش میریم خونه ....
_من باتوجایی نمیام میخوام برگردم خونمون...
عصبی برزخ نگاش کردموگفتم:توهیچ جاحق نداری بری ،لباساشو به زور تنش کردم اونم دید بیخیال نمیشم چیزی نگفت،کمکش کردم ازتخت بیاد پایین بردمش ازاتاق بیرون که رویا به سمتمون اومدوگفت:طاها کجا؟_داریم میریم وبدون هیچ حرفی ازدرخونشون زدیم بیرون ،رهارو گذاشتم توماشین خودم پشت فرمون نشستم تارسیدنمون به خونه رها هیچی نگفت و فقط سرشو به شیشه تکیه داد بود ،رسیدم دم خونه که آروم صداش کردم :رها...رها...
چشاشو باز کرد وبدون حرف ازماشین پیاده شد درخونه روباز کردم ....
see you later
😊
عصبی داشتم نگاش میکردم که یهو پاش گیر کرد لبه استخروپرت شد توش ،پوزخندی بهش زدم ومنتظرشدم تاخودش بیاد بیرون،بیا بیرون دیگه رها کاریت ندارم....
بیشترمنتظرموندم ولی بازم نیومد بیرون نگران نگاهی به استخر کردم عمقش زیاد بود بانگرانی سریع کتمو درآوردم وپریدم تو استخر ،هرچی دنبالش گشتم پیدا ش نکردم که یهو پام خورد به یه چیزی ،سریع به سمتش رفتم رها بیهوش کف استخر افتاده بود سریع به سمتش رفتم وکشیدمش بالا که ،گرمی خونو اززیر سرش حس کردم ،بادلهوره بیرون آوردمش وگذاشتمش کنار استخر ،چند بار صداش کردم ولی جواب نداد ،اشک تو چشام جمع شد.با پشیمونی گفتم:رها رهام بلند شو تورو خدا....دادکشیدم:سپهرررررر
سپهرو بچه ها سریع پریدن تو حیاط وبانگرانی به رها خیره شدن ،نگاهی بهش کردمو گفتم:زنگ بزن به آمبولانس سریععع..
رویا به سمتم اومدو گفت :طاها دستتو بردار،آروم دستمو برداشتم که گفت:چیزیش نیست فقط یه خراش ساده ایه..
دوباره صداش کردم:رها ..رهام دیدم نه جواب نمیده ،لبامو روی لباش گذاشتم وسعی کردم بهش تنفس بده که آروم شروع کرد به سلفه کردن ،لبامو ازرولباش برداشتم هرچی آب بود باسلفه کردن بیرون اومد,،باخوشحالی نگاهی بهش کردم کشیدمش توبغلم....
رویا بچه هاروجمع کرد برن توخونه توگوشش پچ زدم :خوبی رهام ...
بابغض نگاهی بهم کردکه پیشونیشو بوسیدم وازجاش بلندش کردم بردمش تو یکی ازاتاقای بالا وگذاشتمش روتخت ،آروم موهاشو نوازش کردم ،رویا اومدتوی ا تاقو سرشوبراش باند پیچی کرد ....
خواستم دوباره بغلش کنم که پسم زدوگفت:تنهام بزار طاها ...
_نمیتومم ،_چرامیتونی همانطورکه قلبمو خیلی راحت شکوندی الانم میتونی بری من نیازی به ترحمت ندارم ....
عصبی دستی توموهام کشیدوگفتم:چرافکرمیکنی فقط قلبم توعه که شکسته ....
تک خنده ای کردوگفت:توکه من برات مهم نبودم هر دفعه خودت بهم امید دادی ولی باز ناامیدم کردی بهم گفتی هیچیه تونیستم بدقلبتم شکسته جالبه.....
ازجام بلند شدم وروبهش گفتم لباس بپوش میریم خونه ....
_من باتوجایی نمیام میخوام برگردم خونمون...
عصبی برزخ نگاش کردموگفتم:توهیچ جاحق نداری بری ،لباساشو به زور تنش کردم اونم دید بیخیال نمیشم چیزی نگفت،کمکش کردم ازتخت بیاد پایین بردمش ازاتاق بیرون که رویا به سمتمون اومدوگفت:طاها کجا؟_داریم میریم وبدون هیچ حرفی ازدرخونشون زدیم بیرون ،رهارو گذاشتم توماشین خودم پشت فرمون نشستم تارسیدنمون به خونه رها هیچی نگفت و فقط سرشو به شیشه تکیه داد بود ،رسیدم دم خونه که آروم صداش کردم :رها...رها...
چشاشو باز کرد وبدون حرف ازماشین پیاده شد درخونه روباز کردم ....
see you later
😊
۱۶.۷k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.