IN MY MIND❤️🔥
IN MY MIND❤️🔥
PART||۱۴
جونگکوک:آهان منظورت شوگا هست؟
جک:آره....تا حالا شوگا رو دیدی؟
جونگکوک:خوب......
آلیس و آیریس وارد جمع شدندو بین بچه ها نشستند.....آلیس رو به جونگکوک گفت.....
آلیس:داشتین در مورد چی حرف می زدین؟
جک:خوب داشتیم در مورد دادا...
تهیونگ چپ چپ به جک نگاه کرد.....
جک:دادا..دیرین دیرین این آهنگ حرف می زدیم....هه..
آلیس:من از تو نه پرسیدم.....
جونگکوک:داشتیم در مورد همون آهنگ حرف می زدیم😁
جونگکوک کنجکاو بود بدونه چجوری به این زودی....آلیس یادش شده بود جک چه کاری باهاش می خواست انجام بده.....خوب تهیونگ هم همین سوال رو داشت....تهیونگ جاشو عوض کرد و کنار آلیس نشست...
تهیونگ:آلیس چجوری تو نستی کاری که جک باهات کرد رو فراموش کنی..؟(آروم)
آلیس:فراموش نکردم....الانم حس امنیت ندارم...اما اون پسر مدیر مدرسه هستش پس از اول می دونستم اگه کاری باهام کنه در امنیت کامل خودش قرار داره...(آروم)
تهیونگ:آهان...ولی اصلا توقع نداشتم کسی به خنگی تو اینا رو متوجه بشه....(نیشخند)
آلیس:هه...یادت نشه ازت آتو دارم..(لبخند)
تهیونگ:نه تو اصلا خنگ نیستی باهوش ترین فرد روی زمینی....
تهیونگ:ایییییی...این چی بود گفتم...اصلا چرا اون روز اشکش رو در آوردم....اوفففف(در ذهنش)
جونگکوک نگاهی به تهیونگ کرد...تهیونگ هم نگاهی به جونگکوک....اون دو انقدر بهم نزدیک بودن که با ارتباط چشمی می تونستن حرف بزنن.......
تهیونگ:دوست دختر زرنگی داری ها..
جونگکوک:پس چی فکر کردی...
تهیونگ:آره...
تهیونگ و جونگکوک داشتن....حرف می زدن که....
PART||۱۴
جونگکوک:آهان منظورت شوگا هست؟
جک:آره....تا حالا شوگا رو دیدی؟
جونگکوک:خوب......
آلیس و آیریس وارد جمع شدندو بین بچه ها نشستند.....آلیس رو به جونگکوک گفت.....
آلیس:داشتین در مورد چی حرف می زدین؟
جک:خوب داشتیم در مورد دادا...
تهیونگ چپ چپ به جک نگاه کرد.....
جک:دادا..دیرین دیرین این آهنگ حرف می زدیم....هه..
آلیس:من از تو نه پرسیدم.....
جونگکوک:داشتیم در مورد همون آهنگ حرف می زدیم😁
جونگکوک کنجکاو بود بدونه چجوری به این زودی....آلیس یادش شده بود جک چه کاری باهاش می خواست انجام بده.....خوب تهیونگ هم همین سوال رو داشت....تهیونگ جاشو عوض کرد و کنار آلیس نشست...
تهیونگ:آلیس چجوری تو نستی کاری که جک باهات کرد رو فراموش کنی..؟(آروم)
آلیس:فراموش نکردم....الانم حس امنیت ندارم...اما اون پسر مدیر مدرسه هستش پس از اول می دونستم اگه کاری باهام کنه در امنیت کامل خودش قرار داره...(آروم)
تهیونگ:آهان...ولی اصلا توقع نداشتم کسی به خنگی تو اینا رو متوجه بشه....(نیشخند)
آلیس:هه...یادت نشه ازت آتو دارم..(لبخند)
تهیونگ:نه تو اصلا خنگ نیستی باهوش ترین فرد روی زمینی....
تهیونگ:ایییییی...این چی بود گفتم...اصلا چرا اون روز اشکش رو در آوردم....اوفففف(در ذهنش)
جونگکوک نگاهی به تهیونگ کرد...تهیونگ هم نگاهی به جونگکوک....اون دو انقدر بهم نزدیک بودن که با ارتباط چشمی می تونستن حرف بزنن.......
تهیونگ:دوست دختر زرنگی داری ها..
جونگکوک:پس چی فکر کردی...
تهیونگ:آره...
تهیونگ و جونگکوک داشتن....حرف می زدن که....
۲.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.