عاشقانه
صدام کن تا که من بمیرم به خاطر صوت نازنینت
صدام کن تا که گر بگیرد وجودم از لحن دلنشینت
تو ای گرامینصیبهٔ من نجیبهٔ من حبیبهٔ من
بیا و بنواز عاشقت را به آن صدای عسلترینت
حلاوت محض بود؛ آری حلاوت محض بود؛ باری
چه دلخوریهای گاهگاهت چه آنچنانت چه اینچنینت
حلاوت محض بود باری تمام اطوار و قول و فعلت
چه وقت شک کردنت به یاغی چه وقت گل کردن یقینت
چه روزها؟ نه چه هفتهها؟ نه چهماهها؟ نه چه سالهایی
که دیدگان تپندهٔ من نشسته بودند در کمینت
صدام کن ای جنون کامل صدام کن نور دیده و دل
که بیقرار است همنشانت که بیقرار است همنشینت
صدام کن تا که گر بگیرد وجودم از لحن دلنشینت
تو ای گرامینصیبهٔ من نجیبهٔ من حبیبهٔ من
بیا و بنواز عاشقت را به آن صدای عسلترینت
حلاوت محض بود؛ آری حلاوت محض بود؛ باری
چه دلخوریهای گاهگاهت چه آنچنانت چه اینچنینت
حلاوت محض بود باری تمام اطوار و قول و فعلت
چه وقت شک کردنت به یاغی چه وقت گل کردن یقینت
چه روزها؟ نه چه هفتهها؟ نه چهماهها؟ نه چه سالهایی
که دیدگان تپندهٔ من نشسته بودند در کمینت
صدام کن ای جنون کامل صدام کن نور دیده و دل
که بیقرار است همنشانت که بیقرار است همنشینت
۵.۵k
۰۱ آذر ۱۴۰۱