پارت جدید :)))
پارت ¹⁴*
مکان:خانه نورا *
صدایه فریاد*
هابیل به سمت پنجره رفت و به دوربر نگاه کرد *
هابیل سرش رو برمیگردونه و رو به سیک میکنه*
هابیل :هعی به نظرت صدایه چیه ؟
سیک که داشت زخم رو انگشتش رو میکند نگاه به هابیل کرد *
سیک:نمیدونم... اه خون اومد!
خون رو انگشتش رو لیس زد*
سیک اومد نزدیک پنجره *
دوتاشون به کوچه نگاه کردن*
خورشید داشت غروب میکرد و سایه بزرگی رو دیدن *
سیک:اون چیه؟
هابیل که تیکه عصبی و بیخیال به اون نقطه کوچیک کوچه نگاه کرد*
هابیل:اون... نورا ست؟
بله نورا ما با دوچرخه تا جون داشت رکاب میزد تا زنده بمونه! از چی؟
نورا با فریاد :کمککککک!!
نورا برمیگرده و به پشت سرش نگاه میکنه*
نورا:اونا چه کوفتین؟!
موجود ایه سیاهی که ماسک قرمز زدن و با سرعت به دنبالشن...
هابیل پشت پنجره *
هابیل :میگم اون چاقو نیست دست اون موجودا...
سیک دستش رو میزاره رو دهن هابیل *
سیک از ترس زخم دستش رو فشار داد و قطره ها یه خون طلایی رو زمین چکید *
سیک :برو بروووو
هابیل :کدوم گوری؟؟
سیک :نجات بدیم اون بدبختتت رووو
نورا میپیچه کنار دیوار و به دیوار میچسبه *
اون جونورا قرمز رنگ از کنارش رد میشن و طرف دیگه میرن*
جاش امن بود!
نورا اروم رو زمین میشینه قطره هایه عرق رو پاک میکنه با دستش *
دستش رو میزاره رو پهلوش*
دستش رو نگاه میکنه *
نورا با ترس*:خون!
خون رو دست سفیدش خودنمایی میکرد و یه زخم بزرگ رو پهلویه سمت چپش بود*
نورا:ولی... هیچ دردی رو حس نمیکنم
+البته که درد نداره!
نورا میترسه... اون صدا... یه نفر پشت سرش بود مطمعن بود!
+بیدار شو...
شخص دستش رو میزاره رو دهن نورا*
+بمیر!
"جرقه ای تو ذهن نورا ایجاد میشه... یه روز خوب... یه خاطره شگفت انگیز... ولی... این مال کیه؟ مال من؟!"
سیک:امروز نه!
سیک با تلپورت میزنه تو دهن شخص ناشناس*( چجوری توضیح بدم الان؟ )
نقاب شخص یکم شکسته میشه *
شخص/+:لعنتی...
سیک میاد روی بدنش شخص و با زنجیر طلایی مقدس شخص رو میبنده*
سیک میخنده:این یکم نگهت میداره
شخص تقلا میکرد تا ازاد شه ولی هنوز اون لبخندش رو صورتش بود *
هابیل نورا رو بغل میکنه و به طرف در خونه میره و در رو میبنده *
سیک سریعا از اون مکان میره برایه چند لحظه می ایسته*
دستش رو دیوار میزاره ولی میفته زمین*
درد بدی تو پاش احساس کرد *
سیک :لعنتی!
و....
ادامه دارد!
فکر کنید! سیک مرد؟
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
#طراحی #هنر #انیمه #عاشقانه #نقاشی_دیجیتال #نقاشی_زیبا #نقاشی # #زیبا # #کیپاپ #کیوت #خوراکی_کیوت #کیوت_تایمض
مکان:خانه نورا *
صدایه فریاد*
هابیل به سمت پنجره رفت و به دوربر نگاه کرد *
هابیل سرش رو برمیگردونه و رو به سیک میکنه*
هابیل :هعی به نظرت صدایه چیه ؟
سیک که داشت زخم رو انگشتش رو میکند نگاه به هابیل کرد *
سیک:نمیدونم... اه خون اومد!
خون رو انگشتش رو لیس زد*
سیک اومد نزدیک پنجره *
دوتاشون به کوچه نگاه کردن*
خورشید داشت غروب میکرد و سایه بزرگی رو دیدن *
سیک:اون چیه؟
هابیل که تیکه عصبی و بیخیال به اون نقطه کوچیک کوچه نگاه کرد*
هابیل:اون... نورا ست؟
بله نورا ما با دوچرخه تا جون داشت رکاب میزد تا زنده بمونه! از چی؟
نورا با فریاد :کمککککک!!
نورا برمیگرده و به پشت سرش نگاه میکنه*
نورا:اونا چه کوفتین؟!
موجود ایه سیاهی که ماسک قرمز زدن و با سرعت به دنبالشن...
هابیل پشت پنجره *
هابیل :میگم اون چاقو نیست دست اون موجودا...
سیک دستش رو میزاره رو دهن هابیل *
سیک از ترس زخم دستش رو فشار داد و قطره ها یه خون طلایی رو زمین چکید *
سیک :برو بروووو
هابیل :کدوم گوری؟؟
سیک :نجات بدیم اون بدبختتت رووو
نورا میپیچه کنار دیوار و به دیوار میچسبه *
اون جونورا قرمز رنگ از کنارش رد میشن و طرف دیگه میرن*
جاش امن بود!
نورا اروم رو زمین میشینه قطره هایه عرق رو پاک میکنه با دستش *
دستش رو میزاره رو پهلوش*
دستش رو نگاه میکنه *
نورا با ترس*:خون!
خون رو دست سفیدش خودنمایی میکرد و یه زخم بزرگ رو پهلویه سمت چپش بود*
نورا:ولی... هیچ دردی رو حس نمیکنم
+البته که درد نداره!
نورا میترسه... اون صدا... یه نفر پشت سرش بود مطمعن بود!
+بیدار شو...
شخص دستش رو میزاره رو دهن نورا*
+بمیر!
"جرقه ای تو ذهن نورا ایجاد میشه... یه روز خوب... یه خاطره شگفت انگیز... ولی... این مال کیه؟ مال من؟!"
سیک:امروز نه!
سیک با تلپورت میزنه تو دهن شخص ناشناس*( چجوری توضیح بدم الان؟ )
نقاب شخص یکم شکسته میشه *
شخص/+:لعنتی...
سیک میاد روی بدنش شخص و با زنجیر طلایی مقدس شخص رو میبنده*
سیک میخنده:این یکم نگهت میداره
شخص تقلا میکرد تا ازاد شه ولی هنوز اون لبخندش رو صورتش بود *
هابیل نورا رو بغل میکنه و به طرف در خونه میره و در رو میبنده *
سیک سریعا از اون مکان میره برایه چند لحظه می ایسته*
دستش رو دیوار میزاره ولی میفته زمین*
درد بدی تو پاش احساس کرد *
سیک :لعنتی!
و....
ادامه دارد!
فکر کنید! سیک مرد؟
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
#طراحی #هنر #انیمه #عاشقانه #نقاشی_دیجیتال #نقاشی_زیبا #نقاشی # #زیبا # #کیپاپ #کیوت #خوراکی_کیوت #کیوت_تایمض
۴.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.