عاشقانه
قربان لبت دلبر لبخند اناری
سرچشمه اشعار من از چشم تو جاری!
ای آنکه دهانت دهن تنگ شراب است
لب باز بکن کشت مرا درد خماری
در حسرت آغوش تو پاییز ترینم
ای تاک که سر مست در آغوش بهاری
هرکس به نگاهت نظری کرد دلش رفت
دو مهره مار اند دو چشمی که تو داری
گل هستی و گلدان من از عطر تو خالی ست
حیف است به هر خارو خسی دل بسپاری
درسینه دلم میتپد انگار که از رنج
کوبیده خودش را به قفس باز قناری
سخت است که تنها شوی آنقدر که حتا
بر شانه هر رهگذری سر بگذاری
رفتی و پس از تو نفسم رفت دلم رفت
هر بار که از ریل گذر کرد قطاری
سرچشمه اشعار من از چشم تو جاری!
ای آنکه دهانت دهن تنگ شراب است
لب باز بکن کشت مرا درد خماری
در حسرت آغوش تو پاییز ترینم
ای تاک که سر مست در آغوش بهاری
هرکس به نگاهت نظری کرد دلش رفت
دو مهره مار اند دو چشمی که تو داری
گل هستی و گلدان من از عطر تو خالی ست
حیف است به هر خارو خسی دل بسپاری
درسینه دلم میتپد انگار که از رنج
کوبیده خودش را به قفس باز قناری
سخت است که تنها شوی آنقدر که حتا
بر شانه هر رهگذری سر بگذاری
رفتی و پس از تو نفسم رفت دلم رفت
هر بار که از ریل گذر کرد قطاری
۱۳.۱k
۰۶ مهر ۱۴۰۱