عشق بی انتها پارت ۴۸
#بوساگ
از هم جدا شدیم و من پاشدم گفتم:بریم صبحونه آمادس کوک:بریم دسته همون گرفتیم کوک:صبح شما بخیر ته و جیمین:به به صبح بخیر کنار هم نشستیم صبحونمونو خوردیم و پاشدیم من:بچه ها امروز میرم خطما ته و جیمین و کوک:باشه من:کوک پروازمون ساعت چنده کوک:ساعت چهار من:خوبه میرسیم من برم وسایلو تا بعد ظهر آماده کنم سلعت ۱۲ هم میریم سر خاک پدر و مادرم کوک:باشه من:من برم حاضر شم کوک:برو رفتم حاضر شدم یه شلوار مشکی تنگ که رو زانوهاش یکم پاره بود و یه کت مشکی که تا پایین باستم بود و یه پوتین مشکی و رو تخت دراز کشیدم که کوک در زد و سرشو آورد تو کوک:بیام تو من:آره بیا درم ببند اومد کنارم رو تخت کنارم نشست کوک:خوشحالی که داریم برمیگردیم من:آره خیلی دوست دارم بعد گرفت بغلم کرد منم بغلش کردمو دستمو بردم گذاشتم رو موهاش کوکم صورتمو با گردنم رو بوس میکرد و منو کشید بالا و دوباره کشید پایین سرمو تو بغلش در آوردمو بهش نگاه کردم دستمو دور گردنش حلقه کردم و بهم دیگه نگاه میکردیم کوک:دوست دارم همیشه همینجوری پیشم باشی ومن نگات کنم کوک:بوساگ من:جانم کوک:چی میشه ازدواج کنیم خندیدم گفتم: میخوای ازدواج کنیم کوک:من اوهوم دوست دارم همیشه کنارم باشی نمیخوام ازم دور باشی من یه روز نبینمت نابود میشم میفهمی(عررر حالا چجوری میخوای ۳ سال دووم بیاری😭 عزیزم) تو زندگیه منی نمیخوام حتی یه متر ازم فاصله داشته باشی من:منم نمیخوام تو ولم کنی بری دوست دارم تا همیشه باهم باشیم منم بدون تو نمی تونم زندگی کنم سفت بغلش کردم من:کوک کوک:جونم من:همیشه پیشم بمون حتی اگه اتفاقی افتاد که من برم تو ولم نکن کوک:بوساگ تو هیچ جا نمیری منم ولت نمیکنم من:باشه بعد تو بغل هم خندیدیم و کوک دوباره گردنمو بوسید من:اوو نکن کوک کوک:عطرت دیوونم میکنه میفهمی دختر من:یکی برات میخرم خیلی اینو دوست داری کوک:آره دوسش دارم چون روی بدن تو میای سمتم حشریم میکنی با عطرت من:پس یدونه برات میخرم کوک:نمیخوام میخوام فقط روی تو باشه نمیخوام رو کسه دیگه ای باشه من:خیله خوب کوک:زیاد بزن از این به بعد من:کوک زیاد بزنم یه بلایی سرم میاری کوک:قول نمیدم ولی نه کاریت نمیکنم فقط بو میکنم من:باشه میخوای الان بزنم برات کوک:آره بزن پاشدم رفتم عطرو از تو کیفم برداشتم و زدم به خودم که حس کردم کوک اومد سمتم منم پشتم بهش بود گرفت منو بغل کرد و سرشو برد سمت گردنم و گردنمو بو میکرد و لیس میزد کوک:اوفففف زیاد زدیا من:همیشه اینجوریم بپا خفه نشی😂 اینو که گفت مرد از خنده دم گوشم بلند میخندید اون خنده های خرگوشی و خوشگلش که دیوونم میکرد کوک: من خفه نشم تو منو خفه میکنی با شوخیات دختر کوک:حالا یکم خوک شو من:کوک خوشت اومدها
از هم جدا شدیم و من پاشدم گفتم:بریم صبحونه آمادس کوک:بریم دسته همون گرفتیم کوک:صبح شما بخیر ته و جیمین:به به صبح بخیر کنار هم نشستیم صبحونمونو خوردیم و پاشدیم من:بچه ها امروز میرم خطما ته و جیمین و کوک:باشه من:کوک پروازمون ساعت چنده کوک:ساعت چهار من:خوبه میرسیم من برم وسایلو تا بعد ظهر آماده کنم سلعت ۱۲ هم میریم سر خاک پدر و مادرم کوک:باشه من:من برم حاضر شم کوک:برو رفتم حاضر شدم یه شلوار مشکی تنگ که رو زانوهاش یکم پاره بود و یه کت مشکی که تا پایین باستم بود و یه پوتین مشکی و رو تخت دراز کشیدم که کوک در زد و سرشو آورد تو کوک:بیام تو من:آره بیا درم ببند اومد کنارم رو تخت کنارم نشست کوک:خوشحالی که داریم برمیگردیم من:آره خیلی دوست دارم بعد گرفت بغلم کرد منم بغلش کردمو دستمو بردم گذاشتم رو موهاش کوکم صورتمو با گردنم رو بوس میکرد و منو کشید بالا و دوباره کشید پایین سرمو تو بغلش در آوردمو بهش نگاه کردم دستمو دور گردنش حلقه کردم و بهم دیگه نگاه میکردیم کوک:دوست دارم همیشه همینجوری پیشم باشی ومن نگات کنم کوک:بوساگ من:جانم کوک:چی میشه ازدواج کنیم خندیدم گفتم: میخوای ازدواج کنیم کوک:من اوهوم دوست دارم همیشه کنارم باشی نمیخوام ازم دور باشی من یه روز نبینمت نابود میشم میفهمی(عررر حالا چجوری میخوای ۳ سال دووم بیاری😭 عزیزم) تو زندگیه منی نمیخوام حتی یه متر ازم فاصله داشته باشی من:منم نمیخوام تو ولم کنی بری دوست دارم تا همیشه باهم باشیم منم بدون تو نمی تونم زندگی کنم سفت بغلش کردم من:کوک کوک:جونم من:همیشه پیشم بمون حتی اگه اتفاقی افتاد که من برم تو ولم نکن کوک:بوساگ تو هیچ جا نمیری منم ولت نمیکنم من:باشه بعد تو بغل هم خندیدیم و کوک دوباره گردنمو بوسید من:اوو نکن کوک کوک:عطرت دیوونم میکنه میفهمی دختر من:یکی برات میخرم خیلی اینو دوست داری کوک:آره دوسش دارم چون روی بدن تو میای سمتم حشریم میکنی با عطرت من:پس یدونه برات میخرم کوک:نمیخوام میخوام فقط روی تو باشه نمیخوام رو کسه دیگه ای باشه من:خیله خوب کوک:زیاد بزن از این به بعد من:کوک زیاد بزنم یه بلایی سرم میاری کوک:قول نمیدم ولی نه کاریت نمیکنم فقط بو میکنم من:باشه میخوای الان بزنم برات کوک:آره بزن پاشدم رفتم عطرو از تو کیفم برداشتم و زدم به خودم که حس کردم کوک اومد سمتم منم پشتم بهش بود گرفت منو بغل کرد و سرشو برد سمت گردنم و گردنمو بو میکرد و لیس میزد کوک:اوفففف زیاد زدیا من:همیشه اینجوریم بپا خفه نشی😂 اینو که گفت مرد از خنده دم گوشم بلند میخندید اون خنده های خرگوشی و خوشگلش که دیوونم میکرد کوک: من خفه نشم تو منو خفه میکنی با شوخیات دختر کوک:حالا یکم خوک شو من:کوک خوشت اومدها
۹.۹k
۰۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.