برترین عشق پارت ۱۴
تهیونگ:بیا زشته دختر مردمو دید میزنی (وات د فاخ دختر مردم خودتی😐😂😂😂البته ایشون پسر مردمن☺😂) من:دختر مردم چیه بیشعور عشقمه خیر سرم تهیونگ:همه فهمیدن بیا خوب تمرین داریم عه بعد برگشتم با یون هی بای بای کردم و رفتم تو
از زبون خودم
تمرینم تموم شد و رفتم بیرون از اتاق جونگ کوک و بقیه پسرا داشتن میرقصیدن منم نگاشو میکردم جونگ کوک چشمش به من افتاد دلقک بازیش شروع شد چشماشو چپ میکرد من:میام میزنم تو سرتا😐😂 بعد شلیک کرد بهم (چرا اینکارو میکنی پسرم☺😂) منم مثلا مردم و خودمو انداختم رو زمین بعد پاشدم بعد با دست اشاره کرد انگوشتشو به طرف من گرفت بعد دستش مشت کوبوند به قلبش یعنی تو قلب منی اون مشتی که زد به قلبش بعد قلبش و گرفت من:الهی بعد رقصشون تموم شد ولی جونگ کوک تو بود هنوز بعد گفت با لب زدن کوک:دلم برا تنگ شده منم گفتم من:منم همینطور بعد هیشکسم تو کمپانی نبود پس راحت بودیم فقط خودم و پسرا بعد اومد جلو و دستشو گذاشت رو شیشه منم دستمو گذاشتم بعد دست زد به لباش یعنی لبات و میخوام(عزیزانم خیلی قشنگ واضح داره میگه میخوام😭😭😭😂😂) بعد رفت دوباره ساعت ۳ بود من رفتم خونه و منتظر جونگ کوک بودم تو اتاق بودم یهو صدا کیلید اومد
از زبون جونگ کوک
رفتم تو بعد داد زدم من:یون هیییییی عشقم بیا بغلم که دارم میمیرم از دل تنگییییییییی(با داد عزیزم همه شنیدن😐😂😂😂)
از زبون خودم
با داد زدنش و صدا زدن من:جونگ کوک کوک:یون هی نمیای بغل عشقت من:چرا نیام عشقم بعد دوییدم رفتم طرفش و پریدم تو بغلش و اونم گرفتم و از پشت افتاد رو زمین رو زمین محکم گرفتم کوک:دلم برات تنگ شده بود من:منم دلم برات تنگ شده بود بعد محکم گرفته بودم انگار که دو روز باهم نبودیم بعد سرشو برد تو گردنم و بعد آورد بیرون بهم نگاه کردیم بعد دستشو گذاشت رو صورتم بعد لباشو گذاشت رو لبام و من از پشت اومدم عقب لبامو میخورد و گاز میگرفت نشستم رو زمین و خم شدم دستمو رو صورتش گذاشتم و اون یکیم رو گردنش اونم یه دستشو دور کمرم حلقه کرد بعد جدا شد کوک:آی قلبم آروم شد بعد خندم گرفت (جونگ کوک جامانده از یون هیش😐😂😂😂😂) ازم جدا شد رفت عقب کوک:میخوام باهم بریم لب صاحل من:باشه منم میخوام ستاره ها رو ببینم یه ستاره خوشگلم هر شب میاد بیرون میخوام با تو ببینمش کوک:باشه بعد رفتیم لباسامونو عوض کردیم و من یه نیم تنه مشکی پوشیدم با یه شرط لی مشکی روش یه لباس دیگه پوشیدم قرمز بود تا رون پام بود بعد رفتم بیرون با کتونی سفید ساده من:جونگ کوک کوک:جانم من:نمیای کوک:اومدم بعد جونگ کوک اومد کوک:اووو چرا انقدر مشکی بهت میاد من:بهم میاد کوک:خیلی اونم با قرمز من:بریم کوک:بریم بعد باهم رفتیم لب صاحل من کفشامو در آوردم جونگ کوک دستمو گرفت
از زبون خودم
تمرینم تموم شد و رفتم بیرون از اتاق جونگ کوک و بقیه پسرا داشتن میرقصیدن منم نگاشو میکردم جونگ کوک چشمش به من افتاد دلقک بازیش شروع شد چشماشو چپ میکرد من:میام میزنم تو سرتا😐😂 بعد شلیک کرد بهم (چرا اینکارو میکنی پسرم☺😂) منم مثلا مردم و خودمو انداختم رو زمین بعد پاشدم بعد با دست اشاره کرد انگوشتشو به طرف من گرفت بعد دستش مشت کوبوند به قلبش یعنی تو قلب منی اون مشتی که زد به قلبش بعد قلبش و گرفت من:الهی بعد رقصشون تموم شد ولی جونگ کوک تو بود هنوز بعد گفت با لب زدن کوک:دلم برا تنگ شده منم گفتم من:منم همینطور بعد هیشکسم تو کمپانی نبود پس راحت بودیم فقط خودم و پسرا بعد اومد جلو و دستشو گذاشت رو شیشه منم دستمو گذاشتم بعد دست زد به لباش یعنی لبات و میخوام(عزیزانم خیلی قشنگ واضح داره میگه میخوام😭😭😭😂😂) بعد رفت دوباره ساعت ۳ بود من رفتم خونه و منتظر جونگ کوک بودم تو اتاق بودم یهو صدا کیلید اومد
از زبون جونگ کوک
رفتم تو بعد داد زدم من:یون هیییییی عشقم بیا بغلم که دارم میمیرم از دل تنگییییییییی(با داد عزیزم همه شنیدن😐😂😂😂)
از زبون خودم
با داد زدنش و صدا زدن من:جونگ کوک کوک:یون هی نمیای بغل عشقت من:چرا نیام عشقم بعد دوییدم رفتم طرفش و پریدم تو بغلش و اونم گرفتم و از پشت افتاد رو زمین رو زمین محکم گرفتم کوک:دلم برات تنگ شده بود من:منم دلم برات تنگ شده بود بعد محکم گرفته بودم انگار که دو روز باهم نبودیم بعد سرشو برد تو گردنم و بعد آورد بیرون بهم نگاه کردیم بعد دستشو گذاشت رو صورتم بعد لباشو گذاشت رو لبام و من از پشت اومدم عقب لبامو میخورد و گاز میگرفت نشستم رو زمین و خم شدم دستمو رو صورتش گذاشتم و اون یکیم رو گردنش اونم یه دستشو دور کمرم حلقه کرد بعد جدا شد کوک:آی قلبم آروم شد بعد خندم گرفت (جونگ کوک جامانده از یون هیش😐😂😂😂😂) ازم جدا شد رفت عقب کوک:میخوام باهم بریم لب صاحل من:باشه منم میخوام ستاره ها رو ببینم یه ستاره خوشگلم هر شب میاد بیرون میخوام با تو ببینمش کوک:باشه بعد رفتیم لباسامونو عوض کردیم و من یه نیم تنه مشکی پوشیدم با یه شرط لی مشکی روش یه لباس دیگه پوشیدم قرمز بود تا رون پام بود بعد رفتم بیرون با کتونی سفید ساده من:جونگ کوک کوک:جانم من:نمیای کوک:اومدم بعد جونگ کوک اومد کوک:اووو چرا انقدر مشکی بهت میاد من:بهم میاد کوک:خیلی اونم با قرمز من:بریم کوک:بریم بعد باهم رفتیم لب صاحل من کفشامو در آوردم جونگ کوک دستمو گرفت
۲۶.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.