دل نوشته ی یک دخترکِ پاره..!
یکی بود یکی نبود ... دختری تو تاریکی نشسته بود
هِر و هِر و هِر خنده میکرد ... خدا رو صدا میکرد
میگفت ای خدای مهربون ... خالِقِ این دلِ خون
تو که با همه، آرهی آره! ... چرا برا ما راه نداره!؟
منی که این همه تنهام ... این همه غم داره چشمام
هی میکنم نیگامو مظلوم ... که بکنی سختیامو موووم
از خدا ک نه از شما چه پنهون ... گشاده هست یخورده این، __ون!
هی میگم چه جوری بدم ادامه؟ ... این جون کندن آخه مگه فایدهای هم داره!؟؟
خلاصه که ای خدای ما ... این الفِ سینِ ما
خسته شده از نزاری ... از این همه بد بیاری
ولی قول داده کم نیاره
(وقتی دید جلوش خیاره
پاشه چاقو بیاره
دلی از عزا دربیاره)😂
#الفسینمیما🍃
#جوانِ_خام
#یکی_از_ما
پ.ن: دیشب بدجور فازِ چیز ناله برداشته بودم؛ حتی فکر کردن به اینکه خونمون مورچه داره هم اشکمو درمیوورد... به اصطلاح همون چیز مغزی شده بودمو این نمیچه شعرِ بگوری رو سُریدم😁🙈 وقتیم سُریدنم تموم شد، درآخر چنتا کلمهشو عوضیدن کردم برا نمک دادن بهش.
واقعیتش دارم فشار زیادی رو متحمل میشم و بُر خوردم تو یه رنجِ عظیم
ولی نشون دادنم نمیاد
نیشم بازه چون معتقدم حالِ بدِ من هیچ ربطی به مردم نداره!
بانیِ همه سختیای الآنمم بی شک خودمم
میگن:
به یزدان اگر ما خِرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم!؟؟؟
ولی خب اصن من با دو چشمِ خویشتن دیدم ک
هر چه بر او تنگ گرفتند، کمربند خود را تنگ تر میبست😁🤪
همچنان امیدوار و ادامهدهنده ..🍃
20۲۲/Jan/1۳
هِر و هِر و هِر خنده میکرد ... خدا رو صدا میکرد
میگفت ای خدای مهربون ... خالِقِ این دلِ خون
تو که با همه، آرهی آره! ... چرا برا ما راه نداره!؟
منی که این همه تنهام ... این همه غم داره چشمام
هی میکنم نیگامو مظلوم ... که بکنی سختیامو موووم
از خدا ک نه از شما چه پنهون ... گشاده هست یخورده این، __ون!
هی میگم چه جوری بدم ادامه؟ ... این جون کندن آخه مگه فایدهای هم داره!؟؟
خلاصه که ای خدای ما ... این الفِ سینِ ما
خسته شده از نزاری ... از این همه بد بیاری
ولی قول داده کم نیاره
(وقتی دید جلوش خیاره
پاشه چاقو بیاره
دلی از عزا دربیاره)😂
#الفسینمیما🍃
#جوانِ_خام
#یکی_از_ما
پ.ن: دیشب بدجور فازِ چیز ناله برداشته بودم؛ حتی فکر کردن به اینکه خونمون مورچه داره هم اشکمو درمیوورد... به اصطلاح همون چیز مغزی شده بودمو این نمیچه شعرِ بگوری رو سُریدم😁🙈 وقتیم سُریدنم تموم شد، درآخر چنتا کلمهشو عوضیدن کردم برا نمک دادن بهش.
واقعیتش دارم فشار زیادی رو متحمل میشم و بُر خوردم تو یه رنجِ عظیم
ولی نشون دادنم نمیاد
نیشم بازه چون معتقدم حالِ بدِ من هیچ ربطی به مردم نداره!
بانیِ همه سختیای الآنمم بی شک خودمم
میگن:
به یزدان اگر ما خِرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم!؟؟؟
ولی خب اصن من با دو چشمِ خویشتن دیدم ک
هر چه بر او تنگ گرفتند، کمربند خود را تنگ تر میبست😁🤪
همچنان امیدوار و ادامهدهنده ..🍃
20۲۲/Jan/1۳
۷۰.۳k
۲۳ دی ۱۴۰۰