کاش میشد
کاش میشد
برگردیم به دورانِ قدیم
به زمانِ مادر بزرگ ها و پدربزرگ هایمان...
که نه موبایلی در کار بود و نه این تکنولوژی لعنتی...
همان زمان که اگر دو نفر دلباخته ی هم میشدن واقعی بود...
همان زمان که "دوستت دارم" دارای ارزش بود وهر روز توی نامه ای نوشته میشد و با عرقِ خجالت به دست معشوق میرسید...
نه دوستت دارم های حالا که send to all میشود!
همان زمان که مادربزرگ صبح های زود بیدار میشد و سماور را روشن میکرد و صبحانه را میچید روی میز صبحانه و به گلدان ها ی لبِ تاقچه که پدربزرگ کاشته بود آب میداد و دعای خیر برای پدر بزرگ میکرد و کت شلوار اتو شده اش را به تنش میکرد...
پدر بزرگ هم تا آخر شب بیرون از خانه جان میکند تا لقمه ای نان حلال به خانه بیاورد...
همان زمان که همه ی بچه ها و نوه ها زمستان ها با ژاکت و کلاه و دستکش هایی که مادربزرگ بافته بود گرم میشدند...
نه حالا که همه منتظر یک روز خاص میگردند تا محبت کنند،
حتما باید مناسبتی باشد تا به هم ابراز علاقه کنند...
سالگرد عقد و ازدواج های آنچنانی میگیرند با کادوهای گران قیمت و دوستت دارم های کارت پستالی!
اما همین که جشن تمام میشود یکی روی کاناپه لم میدهد و وارد فضای مجازی میشود و عکس هایشان را به همراه لوکیشن و کلی دوستت دارم وقربانِ قدوبالایت شوم شیر میکند...
آن یکی هم در اتاق دراز کشیده و کامنت فدایت شوم سند میکند...
ای کاش میشد مثل مادربزرگ و پدربزرگ های قدیم هیچوقت دوستت دارم را به زبان نمی آوردیم و اما اثباتش میکردیم...
خانه یمان عطرُ و بوی عشق میداد...
نه مثل حالا که بعد از یک مدت همه چیز عادی و تکراری میشود...
و دوست داشتن و محبت کردن مختصِ کامنت های اینستا میشود...!
برگردیم به دورانِ قدیم
به زمانِ مادر بزرگ ها و پدربزرگ هایمان...
که نه موبایلی در کار بود و نه این تکنولوژی لعنتی...
همان زمان که اگر دو نفر دلباخته ی هم میشدن واقعی بود...
همان زمان که "دوستت دارم" دارای ارزش بود وهر روز توی نامه ای نوشته میشد و با عرقِ خجالت به دست معشوق میرسید...
نه دوستت دارم های حالا که send to all میشود!
همان زمان که مادربزرگ صبح های زود بیدار میشد و سماور را روشن میکرد و صبحانه را میچید روی میز صبحانه و به گلدان ها ی لبِ تاقچه که پدربزرگ کاشته بود آب میداد و دعای خیر برای پدر بزرگ میکرد و کت شلوار اتو شده اش را به تنش میکرد...
پدر بزرگ هم تا آخر شب بیرون از خانه جان میکند تا لقمه ای نان حلال به خانه بیاورد...
همان زمان که همه ی بچه ها و نوه ها زمستان ها با ژاکت و کلاه و دستکش هایی که مادربزرگ بافته بود گرم میشدند...
نه حالا که همه منتظر یک روز خاص میگردند تا محبت کنند،
حتما باید مناسبتی باشد تا به هم ابراز علاقه کنند...
سالگرد عقد و ازدواج های آنچنانی میگیرند با کادوهای گران قیمت و دوستت دارم های کارت پستالی!
اما همین که جشن تمام میشود یکی روی کاناپه لم میدهد و وارد فضای مجازی میشود و عکس هایشان را به همراه لوکیشن و کلی دوستت دارم وقربانِ قدوبالایت شوم شیر میکند...
آن یکی هم در اتاق دراز کشیده و کامنت فدایت شوم سند میکند...
ای کاش میشد مثل مادربزرگ و پدربزرگ های قدیم هیچوقت دوستت دارم را به زبان نمی آوردیم و اما اثباتش میکردیم...
خانه یمان عطرُ و بوی عشق میداد...
نه مثل حالا که بعد از یک مدت همه چیز عادی و تکراری میشود...
و دوست داشتن و محبت کردن مختصِ کامنت های اینستا میشود...!
۴.۷k
۱۴ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.