گاه یک بغض فرو خورده ی رسوا نشده
گاه یک بغض فرو خورده ی رسوا نشده
مثل حرفیست که در هیچ کجا جا نشده
شعرهایی که به حرف آمده و می شنوی
زخم هائیست که یک عمر مداوا نشده
مثل بن بست ترین کوچه ی این شهرم که
در دلش هیچ در و پنجره ای وا نشده
در لغت نامه ی چشمان تو گشتم اما
"رحم" تنها لغتی بود که معنا نشده
از منِ گمشده دیگر اثری نیست که نیست
هر که افتاد مسیرش به تو پیدا نشده
چشم های تو مرا ریخت بهم چون کوهی
که شبی سخت زمین خورد و سر پا نشده
راضیه_صابریان
مثل حرفیست که در هیچ کجا جا نشده
شعرهایی که به حرف آمده و می شنوی
زخم هائیست که یک عمر مداوا نشده
مثل بن بست ترین کوچه ی این شهرم که
در دلش هیچ در و پنجره ای وا نشده
در لغت نامه ی چشمان تو گشتم اما
"رحم" تنها لغتی بود که معنا نشده
از منِ گمشده دیگر اثری نیست که نیست
هر که افتاد مسیرش به تو پیدا نشده
چشم های تو مرا ریخت بهم چون کوهی
که شبی سخت زمین خورد و سر پا نشده
راضیه_صابریان
۵۴.۴k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.