سنگ صبور اشعارسید رضا هاشمی

سنگ صبور/ اشعارسید رضا هاشمی:
۷۸۶

کسی به پای تو افتاد و زار زار گریست ...
شبیه مادر دلتنگ داغدار گریست ...

دلت خزان شد و بر دوش بادها رفتی ...
و ابر دیده ی من تا خود بهار گریست ...

همان شبی که تو رفتی مسافری دیگر
میان کوپه ی دلگیر یک قطار گریست ...

شکست بغضش و با اسب های بیتابی ...
درون دشت خیال تو بی مهار گریست ...

درست مثل همان پیر مرد صیادم ...
که دلشکسته شد و بعد هر شکار گریست

نفس نفس پی تو مثل طفل بی مادر ...
به هر قدم که تو برداشتی غبار گریست

همینکه درد تو را با ترانه ها گفتم ...
صدای ناله بر آمد چهارتار گریست...

بیا تویی که حساب و کتاب می فهمی ...
شمارکن که چه شبهای بیشمار گریست

تو دیر کردی و دیوانه کم تحمل بود ...
به یاد خاطره های تو پای دار گریست ...


#سید_رضا_هاشمی


@seyyedrezahashemi
دیدگاه ها (۱)

.یک نفر روزی هزار بارتو را در دلش مثل بنایی با شکوه و مجلَّل...

۷٨۶بیا به عاشقی و شعر متهم باشیم ...بیا بهانه نگیریم عشق هم...

.نه امیدی برای برگشتن نه توانی برای جنگیدن ...مثل سربازی ام ...

.به چشمان تو روزیخیره بودم با خودم گفتم :چرا ضرب المثل کردند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط