فیک عشق گرگینه پارت ۴...ذهن منحرفا که ارمین بیان...
/فلش بک/
/ازدید ادمین مین/متاسفانه راوی رفته سفر😐من بجاشم😃👍😂راستی ادمین مین تو داستانا یه گربس که همه ی این اتفاقارو وبینه....راویم یه هد هده😐😂😂💔خوب پیام بازرگانی کافیه بریم سراغ بحثمون اهم اهم😃👍/
سوریا/کوکککککک...چیشد کجا موندیییی
کوک/اومدم چته؟
سوریا/شنیدی که کسی که سردسته ی منطقه ی غربیی که امگاها اونجان خودش بتاس؟
کوک/هع...اره ....شنیدم خیلیم خوفناکه...حالا چیشد پای اونو کشیدی وسط؟
سوریا/اسم اون طرف چیه؟
کوک/مین شوگا....اسم اصلیش یونگیه....دوسال از تو بزرگ تره....و...واووو
سوربا/چیشد؟
کوک/زیر دستاش بیشتر امگان تا الفا.....من موندم چطوری اینارو قانع کرده...
سوریا/هممم.....خوشم اومد...بیا بریم به بابا بگیم شاید قبول کنه و یکی ازماهارو بفرسته اونجا...
کوک/قبوله ولی باید من برم دفعه ی قبل تو رفتی
سوریا/باشه باباااا
/تو دفتر اقای کیم(همون بابای سوریا//
کیم/کیه؟
سوریا و کوک/ماییم
کیم/بیاین تو
سوریا/بابا میشه کهه....
بابا/نه.....میدونم چی میگی....تنهایی نه با من میاین....خوب؟
سوریا با خوشحالی سرشو بالا پایین کردو با کوک رفت بیرون...سوریا وکوک و پدرش یه لشکر از الفاهایی بودن که اگه یه امگا کنارشون باشه ممکنه کار اون امگا رو تموم کنن....اونا منطقه به منطقه حمله میکنن و ممکنه حتی کلللل امگاهای اون منطقه رو خوب/میدونین چی میگم دیه؟=\
خلاصه بگم.....کوک و سوریا و پدرش و دارودستشون رفتن سمت منطقه ی مین یونگی..../شبی وبتونه شد-_-/اونا نتونستن حتی یه امگا گیرشون بیاد...و...پدر سوریا یعنی اقای کیم موقع ای که همه داشتن با هم درگیری میکردند به یه انباریی که نزدیک یه پارک بود رفت .....و دیگه برنگشت...ولی سوریا وقتی میخواست بره داخل اون انباری کوک رو دید که از در پشتیش داره فرار میکنه....سوریا رفت داخل و با چیزی که دید هم شکه شد هم عصبانی ....و به خودش قول داد که دیگه به هیچ کسی اعتماد نکنه....اون برگشت به مخفیگا و دارودستشو جمع کردو از اون به بعد سردستشون شد....اما یه سوالی اینجاس.....چطور با یوری اشنا شد و ایا یوری میدونه اون کیه؟....و اینکه چرا کوک سوریارو یادش نمیاد؟....همه ی اینا تو پارت بعد معلوم میشه.....
ادامه دارد....
ترو خداااااااا جییغغغغ ویسگون من همون قبلیس و اصلااا بروز نمشه=\و به همین دلیل میهنگد-_-
بل بل.........تروخدا کسایی که ذهن باز ندارن نخوننننننن ععرررر😢😢😢😢😃👍😂😂💔
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
/ازدید ادمین مین/متاسفانه راوی رفته سفر😐من بجاشم😃👍😂راستی ادمین مین تو داستانا یه گربس که همه ی این اتفاقارو وبینه....راویم یه هد هده😐😂😂💔خوب پیام بازرگانی کافیه بریم سراغ بحثمون اهم اهم😃👍/
سوریا/کوکککککک...چیشد کجا موندیییی
کوک/اومدم چته؟
سوریا/شنیدی که کسی که سردسته ی منطقه ی غربیی که امگاها اونجان خودش بتاس؟
کوک/هع...اره ....شنیدم خیلیم خوفناکه...حالا چیشد پای اونو کشیدی وسط؟
سوریا/اسم اون طرف چیه؟
کوک/مین شوگا....اسم اصلیش یونگیه....دوسال از تو بزرگ تره....و...واووو
سوربا/چیشد؟
کوک/زیر دستاش بیشتر امگان تا الفا.....من موندم چطوری اینارو قانع کرده...
سوریا/هممم.....خوشم اومد...بیا بریم به بابا بگیم شاید قبول کنه و یکی ازماهارو بفرسته اونجا...
کوک/قبوله ولی باید من برم دفعه ی قبل تو رفتی
سوریا/باشه باباااا
/تو دفتر اقای کیم(همون بابای سوریا//
کیم/کیه؟
سوریا و کوک/ماییم
کیم/بیاین تو
سوریا/بابا میشه کهه....
بابا/نه.....میدونم چی میگی....تنهایی نه با من میاین....خوب؟
سوریا با خوشحالی سرشو بالا پایین کردو با کوک رفت بیرون...سوریا وکوک و پدرش یه لشکر از الفاهایی بودن که اگه یه امگا کنارشون باشه ممکنه کار اون امگا رو تموم کنن....اونا منطقه به منطقه حمله میکنن و ممکنه حتی کلللل امگاهای اون منطقه رو خوب/میدونین چی میگم دیه؟=\
خلاصه بگم.....کوک و سوریا و پدرش و دارودستشون رفتن سمت منطقه ی مین یونگی..../شبی وبتونه شد-_-/اونا نتونستن حتی یه امگا گیرشون بیاد...و...پدر سوریا یعنی اقای کیم موقع ای که همه داشتن با هم درگیری میکردند به یه انباریی که نزدیک یه پارک بود رفت .....و دیگه برنگشت...ولی سوریا وقتی میخواست بره داخل اون انباری کوک رو دید که از در پشتیش داره فرار میکنه....سوریا رفت داخل و با چیزی که دید هم شکه شد هم عصبانی ....و به خودش قول داد که دیگه به هیچ کسی اعتماد نکنه....اون برگشت به مخفیگا و دارودستشو جمع کردو از اون به بعد سردستشون شد....اما یه سوالی اینجاس.....چطور با یوری اشنا شد و ایا یوری میدونه اون کیه؟....و اینکه چرا کوک سوریارو یادش نمیاد؟....همه ی اینا تو پارت بعد معلوم میشه.....
ادامه دارد....
ترو خداااااااا جییغغغغ ویسگون من همون قبلیس و اصلااا بروز نمشه=\و به همین دلیل میهنگد-_-
بل بل.........تروخدا کسایی که ذهن باز ندارن نخوننننننن ععرررر😢😢😢😢😃👍😂😂💔
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۳۱.۹k
۲۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.