پارت ۶۱
پارت ۶۱
آرام: رسیدم خونه
زنگو زدم
درو باز کردن رفتم تو
مامان ویدا : سلام
آرام: سلام مامان
ویدا : خوبی خوش گذشت؟
آرام: مرسی خوب بود
ویدا : شاپ خوردی دیگ؟
آرام: آره
بدو بابات سراغتو میگرفت گفتم با دوستات بیرونی
بابا مهدی : سلام اومدی
آرام: سلام بابا
مهدی: سلام فرشته بابایی
خوبی ؟
آرام : مرسی
رفتم اتاقم
لباسامو در عوض کردم
دراز کشیدم رو تخت
ساعت ۱ و نیم بود
ویدا : در زدم رفتم تو
آرام: جانم مامان
ویدا : دخترم یذره حرف بزنیم ؟
آرام: آره بیا بشین
ویدا : دخترم ببین
الان تو باید واسه زندگیت فکر اساسی کنی
دخترم ببین میدونم واسه سنت زود بود این دردای که کشیدی و سعی میکنم درکت کنم
ولس دیگ یه فکری گن
اگ نیما دوست داره واقعا مس قضیه رو جدی کنیم باهم برید سر خونه زندگیتون
اگ نداره که بره سراغ زندگیش
آرام: مامان مرسی تا اینجا درکم کردی
گذاشتی باهاش برم بیام
ولی خداییش نیما آدم خوبیه
منم دوسش دارم و اونم داره
بزار دادگاه رو به خوشی و خوبی تموم کنیم بعد عقد میکنیم
ویدا : آره دخترم
این جوری نمیشه که شما نا محرمیت هرچی باشه
آرام: چشم هرچی شنا بگی
ویدا : فداتشم
آرام: مامان میشه مثل بچگیام بیام بغلت
ویدا : عاره جرا نشع
آرام: رفتم بغلش
مامان
ویدا : جانم
آرام: مامان مرسی هستی
خیلی دوست دارم
نمیدونم واقعا اگ تو نبودی چیکار میکردم
ویدا : منم دوست دارم دختر نازم
آرام: مامان خیلی دلم گرفته.
الان رفتین بیرون کلی خوش گذشت
ولی حس میکنم هیچی خوشحالم نمیکنه
ویدا : میدونم سخت بود جیزی کع تجربه کردی
من نباید میزاشتم با اون عادم تنها بشی
نمیدونستم سو استفاده گره
فکر میکردم عادمای خوبی هستن
اصلا بهشون نمیخورد اونقد کثیف باشن
آرام: هیی
ویدا : یذره دراز کشید رو پام و چند لحظه بعد خوابش برد
سرشو آروم گذاشتم رو بالش
برقا رو خاموش کردم
رفتم بیرون
چه ناز خوابیده بود...
آرام: رسیدم خونه
زنگو زدم
درو باز کردن رفتم تو
مامان ویدا : سلام
آرام: سلام مامان
ویدا : خوبی خوش گذشت؟
آرام: مرسی خوب بود
ویدا : شاپ خوردی دیگ؟
آرام: آره
بدو بابات سراغتو میگرفت گفتم با دوستات بیرونی
بابا مهدی : سلام اومدی
آرام: سلام بابا
مهدی: سلام فرشته بابایی
خوبی ؟
آرام : مرسی
رفتم اتاقم
لباسامو در عوض کردم
دراز کشیدم رو تخت
ساعت ۱ و نیم بود
ویدا : در زدم رفتم تو
آرام: جانم مامان
ویدا : دخترم یذره حرف بزنیم ؟
آرام: آره بیا بشین
ویدا : دخترم ببین
الان تو باید واسه زندگیت فکر اساسی کنی
دخترم ببین میدونم واسه سنت زود بود این دردای که کشیدی و سعی میکنم درکت کنم
ولس دیگ یه فکری گن
اگ نیما دوست داره واقعا مس قضیه رو جدی کنیم باهم برید سر خونه زندگیتون
اگ نداره که بره سراغ زندگیش
آرام: مامان مرسی تا اینجا درکم کردی
گذاشتی باهاش برم بیام
ولی خداییش نیما آدم خوبیه
منم دوسش دارم و اونم داره
بزار دادگاه رو به خوشی و خوبی تموم کنیم بعد عقد میکنیم
ویدا : آره دخترم
این جوری نمیشه که شما نا محرمیت هرچی باشه
آرام: چشم هرچی شنا بگی
ویدا : فداتشم
آرام: مامان میشه مثل بچگیام بیام بغلت
ویدا : عاره جرا نشع
آرام: رفتم بغلش
مامان
ویدا : جانم
آرام: مامان مرسی هستی
خیلی دوست دارم
نمیدونم واقعا اگ تو نبودی چیکار میکردم
ویدا : منم دوست دارم دختر نازم
آرام: مامان خیلی دلم گرفته.
الان رفتین بیرون کلی خوش گذشت
ولی حس میکنم هیچی خوشحالم نمیکنه
ویدا : میدونم سخت بود جیزی کع تجربه کردی
من نباید میزاشتم با اون عادم تنها بشی
نمیدونستم سو استفاده گره
فکر میکردم عادمای خوبی هستن
اصلا بهشون نمیخورد اونقد کثیف باشن
آرام: هیی
ویدا : یذره دراز کشید رو پام و چند لحظه بعد خوابش برد
سرشو آروم گذاشتم رو بالش
برقا رو خاموش کردم
رفتم بیرون
چه ناز خوابیده بود...
۵.۳k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.