«بی سعادتی»
«بی سعادتی»
در عصر خلافت امام علی(ع) یکی از مسلمین به نام «هَرثمة بن سلیم» که شخص بی سعادت و بی تفاوتی بود و چندان اعتقاد به عظمت مقام علی ع نداشت، همسری پاک و با معرفت داشت که، از ارادتمندان امام علی(ع) بود
هرثمه میگوید همراه امام علی(ع)، برای جنگ صفین، از کوفه به جبهه صفّین حرکت میکردیم چون به سرزمین کربلا رسیدم، وقت نماز شد نماز را به امامت امام علی ع خواندیم، حضرت، بعداز نماز، مقداری از خاک کربلا را برداشت و بویید و فرمود
عجب از تو ای خاک! از میان تو جماعتی بر میخیزند که بدون حساب وارد بهشت میشوند
به جبهه صفین رفتیم و سپس به خانهام بازگشتم و به همسرم که از محبّان علی بود گفتم از دوستت ابوالحسن برای تو مطلبی نقل کنم آنگاه ماجرا را برای او تعریف کردم
سپس گفتم علی ادعای علم غیب میکند
همسرم گفت مرد! دست از این ایرادها بردار امیرالمؤمنین، علی ع آنچه بگوید سخن حق است
هرثمه میگوید من همچنان در مورد این سخن علی در تردید بودم تا آن هنگام که جریان کربلا و لشکرکشی ابن زیاد به سوی کربلا، برای جنگ با حسین علیهالسلام پیش آمد من در لشکر عمر سعد به کربلا رفتم در آنجا به یاد سخن امام علی(ع) افتادم که به راستی حق بود از این رو، از کمک به سپاه عمرسعد ناراحت بودم در یک فرصت مناسب در حالیکه سوار بر اسب بودم، به سوی حسین ع رفتم و حدیث پدرش را به یاد آن حضرت انداختم حضرت فرمود «اکنون آیا از موافقین ما هستی یا از مخالفین ما؟» گفتم هیچکدام فعلاً در فکر اهل و عیال خودم هستم فرمود «پس به سرعت از این سرزمین برو، زیرا کسی که در این جا باشد و صدای ما را بشنود، ولی ما را یاری نکند، داخل در آتش دوزخ خواهد شد»
هرثمه بی سعادت، در آن نقطه حساس، راهِ بی تفاوتی را پیش گرفت و از آن سرزمین به سرعت گریخت تا جان خود را حفظ کند .
__________________________________
شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید ج 3ص 169
در عصر خلافت امام علی(ع) یکی از مسلمین به نام «هَرثمة بن سلیم» که شخص بی سعادت و بی تفاوتی بود و چندان اعتقاد به عظمت مقام علی ع نداشت، همسری پاک و با معرفت داشت که، از ارادتمندان امام علی(ع) بود
هرثمه میگوید همراه امام علی(ع)، برای جنگ صفین، از کوفه به جبهه صفّین حرکت میکردیم چون به سرزمین کربلا رسیدم، وقت نماز شد نماز را به امامت امام علی ع خواندیم، حضرت، بعداز نماز، مقداری از خاک کربلا را برداشت و بویید و فرمود
عجب از تو ای خاک! از میان تو جماعتی بر میخیزند که بدون حساب وارد بهشت میشوند
به جبهه صفین رفتیم و سپس به خانهام بازگشتم و به همسرم که از محبّان علی بود گفتم از دوستت ابوالحسن برای تو مطلبی نقل کنم آنگاه ماجرا را برای او تعریف کردم
سپس گفتم علی ادعای علم غیب میکند
همسرم گفت مرد! دست از این ایرادها بردار امیرالمؤمنین، علی ع آنچه بگوید سخن حق است
هرثمه میگوید من همچنان در مورد این سخن علی در تردید بودم تا آن هنگام که جریان کربلا و لشکرکشی ابن زیاد به سوی کربلا، برای جنگ با حسین علیهالسلام پیش آمد من در لشکر عمر سعد به کربلا رفتم در آنجا به یاد سخن امام علی(ع) افتادم که به راستی حق بود از این رو، از کمک به سپاه عمرسعد ناراحت بودم در یک فرصت مناسب در حالیکه سوار بر اسب بودم، به سوی حسین ع رفتم و حدیث پدرش را به یاد آن حضرت انداختم حضرت فرمود «اکنون آیا از موافقین ما هستی یا از مخالفین ما؟» گفتم هیچکدام فعلاً در فکر اهل و عیال خودم هستم فرمود «پس به سرعت از این سرزمین برو، زیرا کسی که در این جا باشد و صدای ما را بشنود، ولی ما را یاری نکند، داخل در آتش دوزخ خواهد شد»
هرثمه بی سعادت، در آن نقطه حساس، راهِ بی تفاوتی را پیش گرفت و از آن سرزمین به سرعت گریخت تا جان خود را حفظ کند .
__________________________________
شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید ج 3ص 169
۹۳۶
۱۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.