سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم

‌‌سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم

همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم

ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم

«به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو می‌پرسیدی و با چشم خون انکار می‌کردم

در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم

خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من می‌خوانْد و من تکرار می‌کردم

#سجاد_سامانی
#تنهایی
دیدگاه ها (۶)

هنوز در سفرم

سایه فلانی

گفتم کجا بودی حاج حسين تو این یکسال...کجا بودی وقتی دلم شکست...

یک نفر هست

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط