شب را از سوسوے.... ستارڪَانش می شناسند، من را از حجم دلتنڪَیام.... ڪَم شدهام دستم را بڪَیر، در ڪَسترهےِجهان تاریڪم جز ...... چشمان تو ...... فانوس دیڪَرے ندارم ...!!