زال و رودابه
#زال_و_رودابه
#شاهنامه
آزمودن زال
شاه از زال خواست تا با موبدان به گفتگو بنشیند و شاه خود داور و بینندهٔ این گفتگو باشد.
موبدان برای سنجش رای و هوش زال برای او شش چیستان گفتند و از او خواستند تا آنها را پاسخ دهد:
۱- آن دوازده درخت سهی که شاداب و با فرّهی روئیدهاند و از هر یک از آن درختها، سی شاخ بر زده و در پارسی، هرگز کم و بیش نگردند چیست؟
۲- آن دو اسب گرانمایهٔ تیز تاز که یکی از آنها سیاه چون دریای قار و دیگری سپید، چون بلور آبدار است. و هر دو به شتاب در جنبشاند، لیکن هرگز یکدیگر را نمییابند چیست؟
3- آن سی سوار که بر شهریار بگذشتند و چون نیک بنگری یکی از آنها کم میشود ولی چون آنها را بشماری، باز هم همان سی سوار باشند چیست؟
۴- آن مرغزار کدام است که آن را پر از سبزه و جویبار بینی، لیک مردی با داس تیز و بزرگی سوی آن مرغزار آید و همهٔ تر و خشکش را با هم بدرود چیست؟
۵- آن دو سرو که همچون نی از میان دریای آب خیز«مواج»سر برآوردهاند که مرغی بر آن آشیانه دارد و روز بر یکی از آنها نشیند و شام بر دیگری. و چون از یکی از آنها بپرد، برگ آن خشک میگردد و هر گاه بر دیگری نشیند، بوی مشک میدهد. و همیشه یکی از آن دو آبدار و دیگری پژمردهاست، چیست؟
۶- بر کوهساری، شارستانی استوار دیدم، لیک مردم از آن شارستان، به بیابان رفته، خارستانی را برگزیدهاند و در آنجا سرایهایی سر به آسمان برآورده، ساختهاند و هیچ یادی از آن شارستان نمیکنند. تا این که ناگهان زمین لرزهای خیزد و همهٔ آن بر و بوم را نهان میسازد، آن زمان است که دوباره به این شارستان نیازمند میگردند. چرا؟ آن شارستان چیست؟
ادامه...
#شاهنامه
آزمودن زال
شاه از زال خواست تا با موبدان به گفتگو بنشیند و شاه خود داور و بینندهٔ این گفتگو باشد.
موبدان برای سنجش رای و هوش زال برای او شش چیستان گفتند و از او خواستند تا آنها را پاسخ دهد:
۱- آن دوازده درخت سهی که شاداب و با فرّهی روئیدهاند و از هر یک از آن درختها، سی شاخ بر زده و در پارسی، هرگز کم و بیش نگردند چیست؟
۲- آن دو اسب گرانمایهٔ تیز تاز که یکی از آنها سیاه چون دریای قار و دیگری سپید، چون بلور آبدار است. و هر دو به شتاب در جنبشاند، لیکن هرگز یکدیگر را نمییابند چیست؟
3- آن سی سوار که بر شهریار بگذشتند و چون نیک بنگری یکی از آنها کم میشود ولی چون آنها را بشماری، باز هم همان سی سوار باشند چیست؟
۴- آن مرغزار کدام است که آن را پر از سبزه و جویبار بینی، لیک مردی با داس تیز و بزرگی سوی آن مرغزار آید و همهٔ تر و خشکش را با هم بدرود چیست؟
۵- آن دو سرو که همچون نی از میان دریای آب خیز«مواج»سر برآوردهاند که مرغی بر آن آشیانه دارد و روز بر یکی از آنها نشیند و شام بر دیگری. و چون از یکی از آنها بپرد، برگ آن خشک میگردد و هر گاه بر دیگری نشیند، بوی مشک میدهد. و همیشه یکی از آن دو آبدار و دیگری پژمردهاست، چیست؟
۶- بر کوهساری، شارستانی استوار دیدم، لیک مردم از آن شارستان، به بیابان رفته، خارستانی را برگزیدهاند و در آنجا سرایهایی سر به آسمان برآورده، ساختهاند و هیچ یادی از آن شارستان نمیکنند. تا این که ناگهان زمین لرزهای خیزد و همهٔ آن بر و بوم را نهان میسازد، آن زمان است که دوباره به این شارستان نیازمند میگردند. چرا؟ آن شارستان چیست؟
ادامه...
۷۷۹
۱۸ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.