♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی افسردگی گرفته بودی... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝
parts:7★
ویو جیمین
جیمین:توهم همینطور:/
البته خیلی تعجب کرده بودم برام عجیب بود اخه جیهون اینطوری نبود
ویو جیهون
خیلی جیمین رو دوست داشتم با اینکه مست بودم دلم میخواست باهاش خیلی خوب بگذرونم با اینکه خیلی خجالتیم که یهو جینا اومد وسط
جینا:هی جیهون بیا اینجا تا ابرومون رو نبردی*خنده ی بزور*
جیهون:ولم کن میخوام پیشه دوس پسرم باشم
جیمین:هننن؟
جینا:بیا جیهون بیا حالت خوب نیست
ویو جینا
سریع دسته جیهون رو گرفتم انگار واقعا حالش خوب نبود... گذاشتم روی صندلی منم نشستم
جینا:دیونه شدییی؟
جیهون:اخه حالم خوب نیست... *مستی*
جینا:ریدی داش
جیهون:اره... هعی ساعت چنده
جینا:ساعت نه
جیهون:وای کی باید بریم خونه؟
جینا:ساعت یازده
جیهون:میگم تو شراب نخور خیلی بد بود
جینا:نخوردم که:/
ویو جیهون
ی 1 ساعت گذشت که مستیم سرم رفته بود هی داشتم نگاه جیمین میکردم که... جیرا هی میومد پیشش نمیدونم میخواست بهش بچسبه پس رفتم پیشش ی هل دادم پیشش
جیرا:هوییی چتههه؟
جیهون:تو چتههه؟
جیمین:دخترا دعوا نکیند
جیرا:اون اول شروع کرد چاگیا*مظلوم*
جیهون:چییی؟ چاگیا؟
یکی زدم تو سرتش که پرت شد روی زمین ی طوری بود انگار روی جیمین غیرتی شدم با اینکه جیمین هم مدرسیم:/
جیمین:یا ابلفضلل بچه ها نکیند بخدا
جیرا بلند شد و یکی زد توی گوشه من که همون موقع جینا دوباره اومد
جینا:جیرا چتههه باز؟
جیرا:تو چته زنیکه؟
جینا:به من میگی زنیکه احمق؟! *داد*
جیمین:بسه بچه هااااااااا
همه ملت داشتن بهمون نگا میکردن که سریع رفتم بیرون مهمونی و ی تاکسی گرفتم طاقت نیاوردم
جینا:جیهونن
هی گریه میکردم که تاکسی رسید و رفتم سوارش شدم
ببخشید بد شد
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی افسردگی گرفته بودی... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝
parts:7★
ویو جیمین
جیمین:توهم همینطور:/
البته خیلی تعجب کرده بودم برام عجیب بود اخه جیهون اینطوری نبود
ویو جیهون
خیلی جیمین رو دوست داشتم با اینکه مست بودم دلم میخواست باهاش خیلی خوب بگذرونم با اینکه خیلی خجالتیم که یهو جینا اومد وسط
جینا:هی جیهون بیا اینجا تا ابرومون رو نبردی*خنده ی بزور*
جیهون:ولم کن میخوام پیشه دوس پسرم باشم
جیمین:هننن؟
جینا:بیا جیهون بیا حالت خوب نیست
ویو جینا
سریع دسته جیهون رو گرفتم انگار واقعا حالش خوب نبود... گذاشتم روی صندلی منم نشستم
جینا:دیونه شدییی؟
جیهون:اخه حالم خوب نیست... *مستی*
جینا:ریدی داش
جیهون:اره... هعی ساعت چنده
جینا:ساعت نه
جیهون:وای کی باید بریم خونه؟
جینا:ساعت یازده
جیهون:میگم تو شراب نخور خیلی بد بود
جینا:نخوردم که:/
ویو جیهون
ی 1 ساعت گذشت که مستیم سرم رفته بود هی داشتم نگاه جیمین میکردم که... جیرا هی میومد پیشش نمیدونم میخواست بهش بچسبه پس رفتم پیشش ی هل دادم پیشش
جیرا:هوییی چتههه؟
جیهون:تو چتههه؟
جیمین:دخترا دعوا نکیند
جیرا:اون اول شروع کرد چاگیا*مظلوم*
جیهون:چییی؟ چاگیا؟
یکی زدم تو سرتش که پرت شد روی زمین ی طوری بود انگار روی جیمین غیرتی شدم با اینکه جیمین هم مدرسیم:/
جیمین:یا ابلفضلل بچه ها نکیند بخدا
جیرا بلند شد و یکی زد توی گوشه من که همون موقع جینا دوباره اومد
جینا:جیرا چتههه باز؟
جیرا:تو چته زنیکه؟
جینا:به من میگی زنیکه احمق؟! *داد*
جیمین:بسه بچه هااااااااا
همه ملت داشتن بهمون نگا میکردن که سریع رفتم بیرون مهمونی و ی تاکسی گرفتم طاقت نیاوردم
جینا:جیهونن
هی گریه میکردم که تاکسی رسید و رفتم سوارش شدم
ببخشید بد شد
۲.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.