سوز میزند، دست هایت، گوش هایت. توی کمد لباسهایم چیزی پنها
سوز میزند، دست هایت، گوش هایت. توی کمد لباسهایم چیزی پنهان کرده ام که رنگ و بوی تنهایی را از خانه و پیراهن چهار خانه ام دور میکند. مخمل ِ مشکی، شالگردن ِ غم زده ات.
سوز که میزند به گونه هایم، مینشینم گوشه ی حیاط و شالت را دور تا دور ِ صورت و چشمانم میپیچم و چه زیباست سیاهی و سیاهی و سیاهی ِ موهایت روی گردنم بود و این شال دور ِ گردنت. برف میزد روی صورتم اما سوز کجا بود؟! دست در دست هم بودیم، جیب و دستکش کجا بود؟! اولین برف که بارید، باید صدایش کنی، زنگی بزنی، پیامی بدهی که از پنجره نگاه کن چه بــــــرفی گرفته ، که آماده شو تا جای پاهایمان را روی صورت سفید ِ خیابان ها بگذاریم. گلوله برفی درست کنیم روی یخ سر بخوریم توی آغوش هم بخندیم و ببوسیم. بی کسی، تمام زمستان را سیاه میکند.
خودت را بغل کن که چه سوزی میزند اولین برف. این بغض ِ سرد و بی قراری ها کجا بود؟!
#صادق_اسماعیلی_الوند
سوز که میزند به گونه هایم، مینشینم گوشه ی حیاط و شالت را دور تا دور ِ صورت و چشمانم میپیچم و چه زیباست سیاهی و سیاهی و سیاهی ِ موهایت روی گردنم بود و این شال دور ِ گردنت. برف میزد روی صورتم اما سوز کجا بود؟! دست در دست هم بودیم، جیب و دستکش کجا بود؟! اولین برف که بارید، باید صدایش کنی، زنگی بزنی، پیامی بدهی که از پنجره نگاه کن چه بــــــرفی گرفته ، که آماده شو تا جای پاهایمان را روی صورت سفید ِ خیابان ها بگذاریم. گلوله برفی درست کنیم روی یخ سر بخوریم توی آغوش هم بخندیم و ببوسیم. بی کسی، تمام زمستان را سیاه میکند.
خودت را بغل کن که چه سوزی میزند اولین برف. این بغض ِ سرد و بی قراری ها کجا بود؟!
#صادق_اسماعیلی_الوند
۳.۰k
۰۲ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.