واژه ها..

واژه ها..
هرچیزی که در واژه محبوس نشود قابل حس شدن است؛ حتی اگر بیان و توضیحش سخت باشد..
"بوی خاک ‌مرطوب پس از باران" نمی‌توان این توضیح را واژه کرد.. اما شما پس از خواندن این چند کلمه حسش کردید، احساسِ نفس کشیدنِ خاکِ خیس شده را می‌گویم؛
میتوانید احساسش را واژه کنید؟!
همین چیزی که حس کردید (بوی‌خاک...)
واژه‌اش کنید و ببینید که آن مذکورِ احساس شده کمرنگ می‌شود و کم‌کم محو.. .

جالب است که "عشق" حس نمی‌شود.. "عشق" محبوس شده است در واژه‌ی "عشق" اگر توانستید توضیحش دهید! توضیحی که هرکسی بخواند بفهمد منظور شما عشق است نه چیز دیگری، که اگر کسی بخواند بتواند حسش کند..پاسخی دارید؟!
وقایع را بدونِ واژه‌ها لمس کردن چگونه است؟
وقایع را در افکارتان با واژه ها محبوس نکنید، فقط ببینید و لمس کنید ( همه چیز را حداقل در افکارتان احساس کنید و با واژه‌ها محدود نکنید..)
و ما که محبوس شده ایم در واژه ها..
و فکر کردن که خود داستانی دراز دارد...
#افکار‌شلخته‌ی‌یک‌عدد‌پروتون‌!
#"A.H"
#Aseman

پ‌ن؛ خلاصه و خودمونی بگمش:
وقتی ذهنت رفت سراغ یک موضوع (فرقی نداره چی باشه) احساسش کن و با واژه ها برای خودت توضیح و توجیه‌اِش نکن که گند زده میشه به همه چی... میفهمی چی میگم؟