عشق ابدی پارت ۲۳
عشق ابدی پارت ۲۳
ویو یونگی
+خب حالا چی میگفتن؟؟؟
-یه حرفایی که ... خب... خجالت داره بگم.
+بگو دیگهه!!
-یه حرفایی که شوگا به زودی مال خودش میکنَتِت ، خیلی خوب کارش رو انجام داده ، مهرات قشنگ تو چشه و...(خجالت)
+....
نمیدونستم واقعا چی بگم ؛ آخه بابا ، آخه عمو ... این حرفا چیه میگین به این بچه ؟!
البته که قسمت اول رو باهاشون موافقم.😈
بابام از پایین صدامون کرد
÷پسرا؟(داد)
+-بله؟(داد)
÷بیاید پایین کارتون داریم.
+-چشم
+الان میایم
-یونگیا من دیگه نمیتونم جلوشون (خجالت)
+مشکلی نیست جوجه بیا بریم ؛ ولی...قبلش صبحانه ام رو میخوام .
-چ...چی؟ تو که خوردی صبونه!(تعجب)
+نه من اینا رو میخوام (انگشت کشید رو لبای جیمین)
-ی..یا شوگا ..
+خب آخه من گشنمه ، سر سفره هم درست حسابی نخوردم (کیوت)
سریع لبام رو لباش گذاشتم و منتظر جوابش نموندم ؛ اول آروم آروم میبوسیدم و بعدش تند مکشون میزدم .
۳ مین همو بوسیدیم و رفتیم پایین
+جانم بابا ؟
÷بشینید
نشستیم و منتظرم حرف شون موندیم ؛ یکم این دست اون دست کردن برای گفتن
-بله؟!
&خب پسرا...خبببب.
$یا انقدر طولش ندید دیگه ؛ رک و راست بگید بهشون
÷خب ما امشب نیستیم
+-نیستین؟!!!
-کجایین؟!
&قراره بریم بیرون
+مگه قفل در باز شده
¢خب نه ولی از پشت بوم میریم
-پس ما چیکار کنیم؟!
+ما نیایم؟!(تعجب)
÷خب بچه ها ما کار داریم ، ولی ۳ روز دیگه برمیگردیم. از امن بودن خونه هم اطمینان کامل داریم
-ولی عمو هنوز هم امن نیست
÷چرا پسرم ؛ هم اون اتاق رو درست کردیم و هم اینکه همه چی رو اوکی کردیم(مهربون)
&همه ی چیزا رو برنامه ریزی کردیم و از همه چی مطمئن شدیم ، نگران چیزی نباشید بچه ها
+ولی ۳ روز زیادی نیست؟!
¢دیگه بلاخره کاره.
-اوهوم
&حالا الانم برید استراحت کنید ، یا به کاراتون برسید. ما ۳ ساعت دیگه حرکت میکنیم .
+-چشم
و برگشتیم بالا..
پارت دوم جایزه تون😂✨
ویو یونگی
+خب حالا چی میگفتن؟؟؟
-یه حرفایی که ... خب... خجالت داره بگم.
+بگو دیگهه!!
-یه حرفایی که شوگا به زودی مال خودش میکنَتِت ، خیلی خوب کارش رو انجام داده ، مهرات قشنگ تو چشه و...(خجالت)
+....
نمیدونستم واقعا چی بگم ؛ آخه بابا ، آخه عمو ... این حرفا چیه میگین به این بچه ؟!
البته که قسمت اول رو باهاشون موافقم.😈
بابام از پایین صدامون کرد
÷پسرا؟(داد)
+-بله؟(داد)
÷بیاید پایین کارتون داریم.
+-چشم
+الان میایم
-یونگیا من دیگه نمیتونم جلوشون (خجالت)
+مشکلی نیست جوجه بیا بریم ؛ ولی...قبلش صبحانه ام رو میخوام .
-چ...چی؟ تو که خوردی صبونه!(تعجب)
+نه من اینا رو میخوام (انگشت کشید رو لبای جیمین)
-ی..یا شوگا ..
+خب آخه من گشنمه ، سر سفره هم درست حسابی نخوردم (کیوت)
سریع لبام رو لباش گذاشتم و منتظر جوابش نموندم ؛ اول آروم آروم میبوسیدم و بعدش تند مکشون میزدم .
۳ مین همو بوسیدیم و رفتیم پایین
+جانم بابا ؟
÷بشینید
نشستیم و منتظرم حرف شون موندیم ؛ یکم این دست اون دست کردن برای گفتن
-بله؟!
&خب پسرا...خبببب.
$یا انقدر طولش ندید دیگه ؛ رک و راست بگید بهشون
÷خب ما امشب نیستیم
+-نیستین؟!!!
-کجایین؟!
&قراره بریم بیرون
+مگه قفل در باز شده
¢خب نه ولی از پشت بوم میریم
-پس ما چیکار کنیم؟!
+ما نیایم؟!(تعجب)
÷خب بچه ها ما کار داریم ، ولی ۳ روز دیگه برمیگردیم. از امن بودن خونه هم اطمینان کامل داریم
-ولی عمو هنوز هم امن نیست
÷چرا پسرم ؛ هم اون اتاق رو درست کردیم و هم اینکه همه چی رو اوکی کردیم(مهربون)
&همه ی چیزا رو برنامه ریزی کردیم و از همه چی مطمئن شدیم ، نگران چیزی نباشید بچه ها
+ولی ۳ روز زیادی نیست؟!
¢دیگه بلاخره کاره.
-اوهوم
&حالا الانم برید استراحت کنید ، یا به کاراتون برسید. ما ۳ ساعت دیگه حرکت میکنیم .
+-چشم
و برگشتیم بالا..
پارت دوم جایزه تون😂✨
۱.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.