عاشقانه
اینجا بدون تو من و این چشمهای تر
در چنگ این زمانه ی بی رحمِ بی پدر !
در لحظه های زندگی ام گیر کرده ایم
بیچاره ؛ دل سپرده ؛ سراسیمه ؛ در به در
مانده ست در کشاکش احساس و سرنوشت
روحی اسیر در تب یک جنگ بی ثمر
تنهایی ام گرفته در آغوش خود مرا
بر روی تخت بی کسی افتاده ام دمر
در پرسه های گیج قلم مو به روی بوم
در شعرهای بی سر و ته تا خودِ سحر
هر شب به کوچه های خیالت روانه ام
هر صبح جمع میکندم دست رفتگر !
هی می روم به خاطره ها ی قدیممان
تا جان بگیرد این دل دیوانه ، مختصر
از چشمهای شب زده ام خواب رفته است
《دست مرا بگیر و به خواب خودت ببر 》
در چنگ این زمانه ی بی رحمِ بی پدر !
در لحظه های زندگی ام گیر کرده ایم
بیچاره ؛ دل سپرده ؛ سراسیمه ؛ در به در
مانده ست در کشاکش احساس و سرنوشت
روحی اسیر در تب یک جنگ بی ثمر
تنهایی ام گرفته در آغوش خود مرا
بر روی تخت بی کسی افتاده ام دمر
در پرسه های گیج قلم مو به روی بوم
در شعرهای بی سر و ته تا خودِ سحر
هر شب به کوچه های خیالت روانه ام
هر صبح جمع میکندم دست رفتگر !
هی می روم به خاطره ها ی قدیممان
تا جان بگیرد این دل دیوانه ، مختصر
از چشمهای شب زده ام خواب رفته است
《دست مرا بگیر و به خواب خودت ببر 》
۶.۶k
۱۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.