نومیدی
ان شب درید سینه مردی را....
مردی ک شادمانی اش از غم بود....
مردی ک در ب در پی خود می گشت....
مردی ک قفلبان جهنم بود....
تابوت سینه ام تهی از دل بود....
یخ بسته بود جوی نگاه من....
گویی ک سایه های فراموشان...
ماسیده بود بر تن راه من....
-------------------------------------
تابوت سینه ام....ت...ه...ی....از....د...ل.... بود
مردی ک شادمانی اش از غم بود....
مردی ک در ب در پی خود می گشت....
مردی ک قفلبان جهنم بود....
تابوت سینه ام تهی از دل بود....
یخ بسته بود جوی نگاه من....
گویی ک سایه های فراموشان...
ماسیده بود بر تن راه من....
-------------------------------------
تابوت سینه ام....ت...ه...ی....از....د...ل.... بود
۲۱.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.