تو حرف می زنی
تو حرف می زنی
و چشمهایت مرا می برند به دشتهای سبز
می نشانی ام بر اسبی وحشی
می تازانیم تا نزدیکی صدای آب
می نشینی میان بوته های بابونه
تو حرف می زنی
و من در صدایت هزاران چیز زیبا کشف می کنم
شکفتن شکوفه های یاس را
بازگشت پرستوهای مهاجر به خانه را
صدای برخورد آرام سنگی کوچک روی سطح آب را
حرف بزن
تا چمدان هجرتم به سرزمین قلب تو را ببندم
حرف بزن
تا بی محابا قلبم، وطنم را به نامت بزنم
حرف بزن
تا کهکشانی از نگفته ها ، در قلمم جاری شود
حرف بزن
تا پیشانی ام بر دامنت به خوابی خوش فرو رود
حرف بزن
تا دستانم قربانیان ابدی نوازشی یک جانبه باشند
حرف بزن
تا ایمان بیاورم به فصلی سبز
به رهایی هر چه پرنده از قفس
به زندگی دوباره پس از مرگ های مکرر
حرف بزن تا ایمان بیاورم
به تو
به خودم
به ما
حرف بزن تا آخر این شعر
بگذار آن روز که دیگر نباشم
آن روز که دیگر نباشی
صدایت بماند
حرفهایت بماند
شعر من بماند...
#نیکی_فیروزکوهی
📚 افرا در باد
تو حرف می زنی
و چشمهایت مرا می برند به دشتهای سبز
می نشانی ام بر اسبی وحشی
می تازانیم تا نزدیکی صدای آب
می نشینی میان بوته های بابونه
تو حرف می زنی
و من در صدایت هزاران چیز زیبا کشف می کنم
شکفتن شکوفه های یاس را
بازگشت پرستوهای مهاجر به خانه را
صدای برخورد آرام سنگی کوچک روی سطح آب را
حرف بزن
تا چمدان هجرتم به سرزمین قلب تو را ببندم
حرف بزن
تا بی محابا قلبم، وطنم را به نامت بزنم
حرف بزن
تا کهکشانی از نگفته ها ، در قلمم جاری شود
حرف بزن
تا پیشانی ام بر دامنت به خوابی خوش فرو رود
حرف بزن
تا دستانم قربانیان ابدی نوازشی یک جانبه باشند
حرف بزن
تا ایمان بیاورم به فصلی سبز
به رهایی هر چه پرنده از قفس
به زندگی دوباره پس از مرگ های مکرر
حرف بزن تا ایمان بیاورم
به تو
به خودم
به ما
حرف بزن تا آخر این شعر
بگذار آن روز که دیگر نباشم
آن روز که دیگر نباشی
صدایت بماند
حرفهایت بماند
شعر من بماند...
#نیکی_فیروزکوهی
📚 افرا در باد
۳۲.۳k
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.