رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part12
میخواستم با دستام حلش بدم عقب ولی نمیشد کاری نمیتونستم بکنم برای همین گفتم:
"من میدونم تو ادم نیستی...! "
کوک:تو اون روز هیپنوتیزم نشدی درسته؟؟
ات:اره درسته...ولی نمیدونم چرااا...
کوک:هووفففف لعنتی باید زود تر از سر راهم ورت میداشتم..!
ات:الان من همه چی رو میدونم..و اگه کاری کنی به همه میگم که تو ادم نیستی..
کوک:میدونی اگ اینکار رو کنی چه بلایی سرت میاد؟؟همین الانشم امیدی به زنده بودنت نداشته باش!
ات:هه بهتره اینکار رو نکنی کوکی..!
کوک:تو هم بهتره راجب اتفاق هایی که افتاده به کسی نگی کوچولو..!
ات:اکی ولی باید یه چیز دیگه هم بهم بگی تا به کسی چیزی نگم
کوک:بگو!
ات:تو ادم نیستی درسته؟
کوک:خب؟
ات:پس چی ای؟؟
کوک:خون اشام
ات:خون اشاممممممممممممم(با داد)
کوک دستش رو گذاشت روی دهنم
کوک:ساکت باش!
ات:اوم نیختلسجدسحاسعذیهذی
کوک:چی میگی؟ عااا
دستش رو از روی دهنم ورداشت یک نفس عمیقی کشیدم و گفتم
ات:باشه تو خون اشامی...پس یعنی خون دایون رو تو خوردی که بیهوش افتاد درسته؟؟
کوک:اگه بگم اره ولم میکنی؟؟
#part12
میخواستم با دستام حلش بدم عقب ولی نمیشد کاری نمیتونستم بکنم برای همین گفتم:
"من میدونم تو ادم نیستی...! "
کوک:تو اون روز هیپنوتیزم نشدی درسته؟؟
ات:اره درسته...ولی نمیدونم چرااا...
کوک:هووفففف لعنتی باید زود تر از سر راهم ورت میداشتم..!
ات:الان من همه چی رو میدونم..و اگه کاری کنی به همه میگم که تو ادم نیستی..
کوک:میدونی اگ اینکار رو کنی چه بلایی سرت میاد؟؟همین الانشم امیدی به زنده بودنت نداشته باش!
ات:هه بهتره اینکار رو نکنی کوکی..!
کوک:تو هم بهتره راجب اتفاق هایی که افتاده به کسی نگی کوچولو..!
ات:اکی ولی باید یه چیز دیگه هم بهم بگی تا به کسی چیزی نگم
کوک:بگو!
ات:تو ادم نیستی درسته؟
کوک:خب؟
ات:پس چی ای؟؟
کوک:خون اشام
ات:خون اشاممممممممممممم(با داد)
کوک دستش رو گذاشت روی دهنم
کوک:ساکت باش!
ات:اوم نیختلسجدسحاسعذیهذی
کوک:چی میگی؟ عااا
دستش رو از روی دهنم ورداشت یک نفس عمیقی کشیدم و گفتم
ات:باشه تو خون اشامی...پس یعنی خون دایون رو تو خوردی که بیهوش افتاد درسته؟؟
کوک:اگه بگم اره ولم میکنی؟؟
۴.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.