عوضیییییی

#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
𝑷𝑨𝑹𝑻 ¹⁰
+عوضیییییی
_چته؟
+چرا لباسمو در اوردی مرتیکه؟
_وُ؟(چی؟)
/یا خدا چتونه؟
@حمله شده؟
_عقل کل چرا باید بهمون حمله کنن(تیکه)
@خب تو وکیلی
_نه بابا.. چیشده دخترخاله؟
+برو گمشو.. تو.. تو از این جونهو هم عوضی تری .. تو.. تو به چه حقی لباس منو در اوردی؟
/آها هانانیم... مو دوِن جول آراتجانا.. وِ آچیمبوتو سارامِل جونشین چاریگه هه‌یو(آههه خدایا فکر کردم چیشده واس چی آدمو سر صبحی زا به راه میکنین؟)
+چِععع؟ مووُرا گوهن گان آنی랄 گووَنّی야؟ ایپ ماك كوولّلا؟(چییی؟ میخوای بگی این چیز خاصی نبود؟ میخوای بزنم وو دهنت)
/بابا من عوضش کردم
+هوففف آخیششش. کدوم خری بهت گفت؟
_من خر نیستم (معلومه زندگیمممم) بد بود گفتم شبه راحت بخوابی؟
+باشه بابا مرسی
_ساعت ⁷ بیاین صبحانه بخورین ساعت ⁹ باید دانشگاهتون باشین
هانا ویو
+باشه
لباسامو پوشیدمیه میکاپ ملایم کردم موهامو مدل دادم و به سمت پایین رفتم
_داری میری دانشگاه نیاز نبود انقدر خوشگل کنی
@هانا خوشگل بود.. مگه نه ابچی؟
+بله داداشی
/این تیپ همیشگیشه تو دوران دبیرستا همه این کا را رو میکرد جز اینکه تسپ بزنه چون کو دبیرستان لباس فرم داشتیم
_اوممم(خوردن چای) بخورین من داره دیرم میشه ساعتـ ⑧: ③⓪
سریع چاییم رو خوردیم و سوار ماشین شدیم
@ بچه ها برگاتون میریزه اگه یه چی بهتون بگم
_+/ چی؟ @نصف بچه هامون اینجان..
+کاترین میمون چی؟..
@ـnoـ
+خدایا مرسی.. البته اون میمون جز قلدری کار دیگه ای بلد نبود /@آره
_واست قلدری میکرد؟
@چند بار تلاش کرد ولی هانا هر چند بار خوردش کرد
_میگم بابا.. خب رسیدیم مراقب خودتون باشید درس خوندید خوندید نخوندید به درک نمره اصن براتون مهم نباشه
@/+مت هم میخوایم ولی ترس از مادر
_بل بل بفرمایید
/@بای بای
+خدافظ پیشی
_خدافظ جوجه(لبخند)
یونگی ویو
هانا و سوهو و یونها رو رسوندم نمیدونم چرا ولی هانا میتونه منو از اون آدم سرد و مغرور به یونگی مهربون تبدیل کنه خب البته طبیعیه رابطه پسرخاله و دختر خاله خیلی صمیمیه رفتم محل کارم و سرم رو گزاشتم رو میز (میفرستم) و یه چرت زدم.
که یهو در به صدا در اومد.. منشی که رفته بود.. پس کیه؟
•••یونگی... با صدایی که شنیدم سرمو سریع اوردم بالا
_تو اینجا چه غلطی میکنی
••• اومدم حسابمو باهات صاف کنم

خ
م
ا
ر
ی