☆تک پارتی☆
☆تک پارتی☆
☆وقتی بهش نگاه کردی و عاشقش شدی☆
یونگی واسه کار رفت لندن، صبح تا شب کار میکرد
تصمیم گرفت با نامجون و جین برن بیرون
و فهمیدن داره برف میاد
یه کلبه اجاره کردن و نامجون گفت 👇🏻
نامجون: خونه قشنگیه
جین: بچها گشنمه چی درست کنیم
یونگی: عام نمیدونم
جین: خاک
یونگی: ببند دهنتو
نامجون: عه دعوا نکنید
یونگی: بنظرم بریم برف بازی
نامجون: فکر عالیه
یونگی: جین پاشو بریم
جین: پوفففف باشه
رفتن بیرون و برف میومد که یه دختر با اصکی اوفتاد زمین و یونگی رفت دنبالش و دید بیهوشه سریع بردش بیمارستان
۱۵ دقیقه بعد
دکتر: سلام
یونگی: سلام اقای دکتر حال اون خانم خوب هستن؟
دکتر: بله نگران نباشید فقط سرش ضربه خورده
یونگی: باشه ممنون
دکتر: خواهش مجدداً بلا به دور
یونگی رفت تو اتاق و دید یه دختر زیبا و جذاب بیهوشه
یونگی غرق اون زیبایی هاش شد فقط بهش زل زد، و وقتی اون دختر زیبا بهوش اومد یونگی گفت👇🏻
یونگی: سلام حالتون خوبه؟
ا.ت: سلام ممنون بهترم عام شما؟
یونگی: اوه من مین یونگی هستم شما
ا.ت: منم ا.ت هستم خوشبختم
یونگی:(لبخند)
ا.ت: کی مرخص میشم
یونگی: الان میرم پیشه دکتر
ا.ت: راستی ممنون منو نجات دادی
یونگی: خواهش
یونگی وقتی از اتاق رفت بیرون قلبش شروع کرد به تند تند زدن، احساس میکرد عاشقش شده
و ا.ت وقتی یونگی رو دید رفت تو فکر و قلبش شروع کرد به تند تند زدن هعی با خودش گفت نکنه عاشقش شدم؟!
چند روز بعد
این چند روز یونگی و ا.ت باهم میرفتن بیرون و جین به یونگی گفت👇🏻
جین: رفیق چرا همش به ا.ت زل زدی؟
یونگی: عاشقش شدم
جین: پشماممممممم (داد)
نامجون: زهرمار ریدم تو خودم
یونگی:(خنده)
ا.ت: یونگی بیا یه چیزی میخوام بهت بگم
یونگی: جونم
ا.ت: یونگی. . . من. . . من دوست دارم
یونگی: منم دوست دارم
ا.ت:(بغلش کرد)
یونگی: بغل کردن فایده ای نداره
ا.ت: پس چی؟
یونگی انداختش رو تخت و لباسشو دراورد Lب هاشو گذاشت روی Lبای ا.ت و ازش Lب گرفت
☆درخواستی دارین بگید☆
#تک_پارتی #سنایور #بی_تی_اس
☆وقتی بهش نگاه کردی و عاشقش شدی☆
یونگی واسه کار رفت لندن، صبح تا شب کار میکرد
تصمیم گرفت با نامجون و جین برن بیرون
و فهمیدن داره برف میاد
یه کلبه اجاره کردن و نامجون گفت 👇🏻
نامجون: خونه قشنگیه
جین: بچها گشنمه چی درست کنیم
یونگی: عام نمیدونم
جین: خاک
یونگی: ببند دهنتو
نامجون: عه دعوا نکنید
یونگی: بنظرم بریم برف بازی
نامجون: فکر عالیه
یونگی: جین پاشو بریم
جین: پوفففف باشه
رفتن بیرون و برف میومد که یه دختر با اصکی اوفتاد زمین و یونگی رفت دنبالش و دید بیهوشه سریع بردش بیمارستان
۱۵ دقیقه بعد
دکتر: سلام
یونگی: سلام اقای دکتر حال اون خانم خوب هستن؟
دکتر: بله نگران نباشید فقط سرش ضربه خورده
یونگی: باشه ممنون
دکتر: خواهش مجدداً بلا به دور
یونگی رفت تو اتاق و دید یه دختر زیبا و جذاب بیهوشه
یونگی غرق اون زیبایی هاش شد فقط بهش زل زد، و وقتی اون دختر زیبا بهوش اومد یونگی گفت👇🏻
یونگی: سلام حالتون خوبه؟
ا.ت: سلام ممنون بهترم عام شما؟
یونگی: اوه من مین یونگی هستم شما
ا.ت: منم ا.ت هستم خوشبختم
یونگی:(لبخند)
ا.ت: کی مرخص میشم
یونگی: الان میرم پیشه دکتر
ا.ت: راستی ممنون منو نجات دادی
یونگی: خواهش
یونگی وقتی از اتاق رفت بیرون قلبش شروع کرد به تند تند زدن، احساس میکرد عاشقش شده
و ا.ت وقتی یونگی رو دید رفت تو فکر و قلبش شروع کرد به تند تند زدن هعی با خودش گفت نکنه عاشقش شدم؟!
چند روز بعد
این چند روز یونگی و ا.ت باهم میرفتن بیرون و جین به یونگی گفت👇🏻
جین: رفیق چرا همش به ا.ت زل زدی؟
یونگی: عاشقش شدم
جین: پشماممممممم (داد)
نامجون: زهرمار ریدم تو خودم
یونگی:(خنده)
ا.ت: یونگی بیا یه چیزی میخوام بهت بگم
یونگی: جونم
ا.ت: یونگی. . . من. . . من دوست دارم
یونگی: منم دوست دارم
ا.ت:(بغلش کرد)
یونگی: بغل کردن فایده ای نداره
ا.ت: پس چی؟
یونگی انداختش رو تخت و لباسشو دراورد Lب هاشو گذاشت روی Lبای ا.ت و ازش Lب گرفت
☆درخواستی دارین بگید☆
#تک_پارتی #سنایور #بی_تی_اس
۳۵۱
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.