عقل من با عشق تو درگیر شد

آیه‌های اشک من تفسیر می‌شد، بد نبود
دل اگر از غصّه خوردن سیر می‌شد، بد نبود



شورِ ماتم، دشتیِ غم، بغض‌های اصفهان

در بیاتِ تُرکِ شب، تحریـر می‌شد، بد نبود



من خرابم! گفته‌ام ساقی بریزد باده‌ای

این خرابی‌ها کمی تعمیر می‌شد، بد نبود!



عقل ِ من با عشق ِ تو درگیر شد؛ دیوانه‌ام!

عقلِ تو با عشقِ من، درگیر می‌شد، بد نبود



چون غلافی کهنه‌ام؛ تا کِی نمردن... زندگی؟

قسمت‌م یک بوسه‌ی شمشیر می‌شد، بد نبود



خـواب دیدم یوسف‌م اما زلیخا سیرتم

خواب‌ها روزی اگر تعبیر می‌شد، بد نبود

::

عشق؛ این مجنون که لیلا را جنون آموخته‌ست

مثل یک دیوانه در زنجیر می‌شد، بد نبود

::

تو نمی‌مانی... نه! می‌مانی... نمی‌مانی... اگر

زودهایت ، دیر ِ دیر ِ دیر می‌شد، بد نبود



می‌روی؟ باشد! برو! ... امّا بدان شاید اگر

این "تو"، این "من"، "ما"ی عالم‌گیر می‌شد، بد نبود

#رضا_احسان_پور
دیدگاه ها (۱)

در آن نفس که بمیرم

آرزو

کودکی ام

دفتر شعر

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط