پي بردم وجودم تا خرخره تو مرداب اعتياد فكر و خيال و اورثي

پي بردم وجودم تا خرخره تو مرداب اعتياد فكر و خيال و اورثينك فرو رفته
اين تقلاي منحوس براي درمان اعتيادم به اين مخدر لوكس و نامتنهي بيهوده ست
تمام هستي من به اين نيكوتين نامرئي پيوند خورده
هر تمايلي كه به اجزاي مادي و معنوي برهوتِ بي رنگ و روي دنيا پيدا ميكنم،
هر دستي كه به سمت زندگي دراز ميكنم،
در كل هر پلكي كه ميزنم
با محرك اعتياد آوري به اسم فكر و خيال آميخته كه رهايي ازش به معناي هلاكت خودمه.

▪︎معلق بین خواستن و نخواستن
معلق بین رها کردن و و نکردن
گویا همه چیز پوچه ولی همه چیزه...
انگاری باید فریاد مستی سر داد ولی تو اوج سکوت...
ایهام و هراس و تردید ‌توده سرطانی وسط قلبم شکل گرفته.
و هنوز توی علم روانشناسی برای این احساس ها کلمه ای پیدا نشده...



-بین ترکیدن قلبم و ترکیدن بغضم. من "و" رو انتخاب میکنم.





14030306