عاشقانه
هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمیدانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچهی اشکی که دایم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن . بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم ، به هرسازی برقصانم
ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم ، پریشانی ، پریشانم
اگر شعری نوشتم رونویس ی از نگاهت بود
که این دیوانگیها را من ازچشم تو میخوانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمیدانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچهی اشکی که دایم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن . بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم ، به هرسازی برقصانم
ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم ، پریشانی ، پریشانم
اگر شعری نوشتم رونویس ی از نگاهت بود
که این دیوانگیها را من ازچشم تو میخوانم
۹.۲k
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.