نادر جباری
آقای "نادر جابری" شاعر ایلامی، زادهی یک مهر ماه ۱۳۵۱ خورشیدی، در دهلران است.
تحصیلات وی کارشناسی برق است.
کتاب "ما تنها وقت ساعتها را گرفتیم" مجموعهای از اشعار اوست که توسط انتشارات فصل پنجم چاپ و منتشر شده است.
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[نخی از نور]
نبستهای یکی از دکمههای پیرهنت
اگر هنوز دلم مانده لای پیرهنت
هزار ماه و ستاره که در بغل دارم
شبانه سر زده از هر کجای پیرهنت
تو چون بهاری و از دور دست میآید
همیشه بوی خوش از لابهلای پیرهنت
در آن اتاق که بودی، به رخت آویزم
هنوز خالی خالیست جای پیرهنت
برادران حسودت دروغ میگفتند
بیا و شرح بده ماجرای پیرهنت
خریدهام نخی از نور و دکمهای از ماه
که یک ستاره بدوزی برای پیرهنت
بهار شد که شبیه شکوفه باز کنی
یکی یکی همهی دکمههای پیرهنت.
(۲)
ای مرگ! ای حقیقت در شب گریخته!
ته ماندهی شراب قدیم نریخته!
ای از دیارهای مقدس فرو شده!
ای لقمههای جان مرا چون گلو شده!
آن لحظهی حیاتی و رویایی از شما
آمادهام برای پذیرایی از شما
بر گردنم طناب و به چشمانم التماس
این خوشه را اگر چه وجین میکنی به داس
فرقی نمیکند که چگونه رها کنی
یک پشت بام مانده پرنده هوا کنی
مادر که عاشقانه لبی بر لبم گذاشت
خواهر که دستمال تری بر تبم گذاشت
معشوقهی فهیم ندانست عاشقش
این روزها رسیده به پایان دقایقش
ای دست سرد! پنجرهها را بیا ببند
پایان قصه است کتاب مرا ببند.
(۳)
بیدار که شدم
خود را میان زخمها دیدم
و چاقوها
در چشمانم میچرخیدند
عبور، خونی بود
و تقلای خیابان
از تلویزیون پخش میشد
حال عمومی شهر
پر از چراغهای سوخته است
و تابلوها
دیگر کسی را هدایت نمیکنند
باید از داروخانه
چند قرص خواب میگرفتم.
(۴)
و اکنون
همهی ساعتهای دیواری
از کار افتادهاند
زمان
از بس که عقب افتاد
دق کرد.
(۵)
شبیه لالها
فکر میکرد
و چشمهایش به بخار آب بود
که مبادا دریا
بیشتر از این
حرف بزند.
(۷)
هنوز چشمهای تو
تاویل نشدهاند
و ابرها همچنان
در ذهن باد میگذرند
کلمههای خیس
نم نم فرو میچکند
بر گونههای قرمز قالی
و اینگونه رنگ دلت شسته میشود
بیآن که کسی اندوهت را
ورق بزند.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
سرچشمهها
www.n-jaberi.blogfa.com
www.vaznedonya.ir
www.shereno.com
www.iranketab.ir
و...
تحصیلات وی کارشناسی برق است.
کتاب "ما تنها وقت ساعتها را گرفتیم" مجموعهای از اشعار اوست که توسط انتشارات فصل پنجم چاپ و منتشر شده است.
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[نخی از نور]
نبستهای یکی از دکمههای پیرهنت
اگر هنوز دلم مانده لای پیرهنت
هزار ماه و ستاره که در بغل دارم
شبانه سر زده از هر کجای پیرهنت
تو چون بهاری و از دور دست میآید
همیشه بوی خوش از لابهلای پیرهنت
در آن اتاق که بودی، به رخت آویزم
هنوز خالی خالیست جای پیرهنت
برادران حسودت دروغ میگفتند
بیا و شرح بده ماجرای پیرهنت
خریدهام نخی از نور و دکمهای از ماه
که یک ستاره بدوزی برای پیرهنت
بهار شد که شبیه شکوفه باز کنی
یکی یکی همهی دکمههای پیرهنت.
(۲)
ای مرگ! ای حقیقت در شب گریخته!
ته ماندهی شراب قدیم نریخته!
ای از دیارهای مقدس فرو شده!
ای لقمههای جان مرا چون گلو شده!
آن لحظهی حیاتی و رویایی از شما
آمادهام برای پذیرایی از شما
بر گردنم طناب و به چشمانم التماس
این خوشه را اگر چه وجین میکنی به داس
فرقی نمیکند که چگونه رها کنی
یک پشت بام مانده پرنده هوا کنی
مادر که عاشقانه لبی بر لبم گذاشت
خواهر که دستمال تری بر تبم گذاشت
معشوقهی فهیم ندانست عاشقش
این روزها رسیده به پایان دقایقش
ای دست سرد! پنجرهها را بیا ببند
پایان قصه است کتاب مرا ببند.
(۳)
بیدار که شدم
خود را میان زخمها دیدم
و چاقوها
در چشمانم میچرخیدند
عبور، خونی بود
و تقلای خیابان
از تلویزیون پخش میشد
حال عمومی شهر
پر از چراغهای سوخته است
و تابلوها
دیگر کسی را هدایت نمیکنند
باید از داروخانه
چند قرص خواب میگرفتم.
(۴)
و اکنون
همهی ساعتهای دیواری
از کار افتادهاند
زمان
از بس که عقب افتاد
دق کرد.
(۵)
شبیه لالها
فکر میکرد
و چشمهایش به بخار آب بود
که مبادا دریا
بیشتر از این
حرف بزند.
(۷)
هنوز چشمهای تو
تاویل نشدهاند
و ابرها همچنان
در ذهن باد میگذرند
کلمههای خیس
نم نم فرو میچکند
بر گونههای قرمز قالی
و اینگونه رنگ دلت شسته میشود
بیآن که کسی اندوهت را
ورق بزند.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
سرچشمهها
www.n-jaberi.blogfa.com
www.vaznedonya.ir
www.shereno.com
www.iranketab.ir
و...
۵۱۱
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.