عشق بی انتها پارت ۲۴
#بوساگ
بعد یه بوسه چند دقیقه از هم جدا شدیم من:کوک من نگرانم کوک:برای چی من:مامان بابام قرار بود وقتی رسیدن بهم پیام بدنش کوک:نگران نباش حتما یادشونرفته میخوای یه زنگ بهشون بزن من:عووو آره از روم بلند شد منم پاشدم رفتم گوشیمو برداشتم شماره بابامو گرفتم اما همین که شماررو گرفتم گوشی بوق میزد این یعنی نفهمیده من:اوففف کوک برنمیداره کوک:شاید نرسیدن هنوز من:آره حتما یه دو دقیقه دوباره زنگ میزنم کوک:آره حالا بیا بشین پیشم دستشو دراز کرد منم رفتم جلو دستشو گرفتم منو کشید نشوند کنارش و منو تکیه داد به مبل خودش اومد صورتشو گرفت روبه روم بعد سرشو برد سمت گردن سمت چپم و لباسمو گرفت کشید و گردنمو مک زد منم سرمو کج کردم گذاشتم رو صورتش یه تیکه از گوشه لباسم یعنی یقه سمت راستم اومده بود پایین کوک همونطوری که لباش رولبام بود سرشو برد پایین لبشو از گردنم کشید برد گذاشت رو قسمتی که بیرون بود و مک زد و بعد دوباره برد سمت گردنم بعد از گردنم جدا شد پشت کلمو با دستش گرفت یه دستشم برد گذاشت رو کمرم اومد روبه رو صورتم فقط بدنشو آورد با چشمای خمار به خودم و لبام نگاه میکرد بعد اون یکی دستشم برد گذاشت پشت کمرم دستشو از کنار شیکمم و دستم رد کرد و دستشو برد پشت کمرم گذاشت بعد از قسمت شکمم کشید منو چسبوند به خودش منم پاهامو باز کردم دمو گذاشتم کنارش یکیش اونطرفش بود یکی دیگم از پامم انطرفش بودبعد کمرمو گرفت لباشو اروم به لبام نزدیک کرد و لبامو مک زد دو دقیقه همینجوری لبا همدیگرو مک میزدیم که گوشیم زنگ خورد و از کوک جدا شدم رفتم گوشیمو برداشتم میا بود
من:الو میا سلام
میا:س سلام
نمیدونم چی شده بود تو صداش انگار بوقز بود
من:میا چیزی شده چرا صدات گرفته
میا:نه چی چی چیزی نشده
من:میا منو نپیچون بگو چی شده نگی ولت نمیکنم
یهو بوقزش ترکید زد زیر گریه
میا:بوساگ اهم😭
من:چی چی شده چرا گریه میکنی
میا:بوساگ اروم باش به خودت مسلط
من:میا بگو بهت میگم بگو چی شده
میا:بوساگ مامان و بابات
من:مامان بابام چی
میا:مامان بابات تو راه ایتالیا وقتی با تاکسی داشتن میرفتن یهو تاکسی تصادف میکنه و
من:چ چی تصادف ب بعدش بگو
میا:اونا اونا مردن
اینو که گفت تو جام سیخ شدم
من: م م مردن می می میا د دروغ که نمیگی
میا:نه واقعیه
دیگه هیچیو حس نکردم گوشیم از دستم افتاد رو زمین دستمم افتاد کوک اومد طرفم گفت کوک:بوساگ چی شده حالت خوبه من:ک ک کوک م م مامان ب ب بابام اوم تو تو تصادف.... اینو که گفتم از حال رفتم
#کوک
یهو داشت قش میکرد که دستمو گذاشتم پشت کمرش و نزاشتم بیوفته نشستم رو زمین
من:بوساگ بوساگ چی شد بلندش کردم گذاشتمش رو مبل و رفتم یه لیوان آب برداشتم و رفتم پیشش آبو دادم بهش خورد بعد نیم ساعت چشماشو باز کرد
بعد یه بوسه چند دقیقه از هم جدا شدیم من:کوک من نگرانم کوک:برای چی من:مامان بابام قرار بود وقتی رسیدن بهم پیام بدنش کوک:نگران نباش حتما یادشونرفته میخوای یه زنگ بهشون بزن من:عووو آره از روم بلند شد منم پاشدم رفتم گوشیمو برداشتم شماره بابامو گرفتم اما همین که شماررو گرفتم گوشی بوق میزد این یعنی نفهمیده من:اوففف کوک برنمیداره کوک:شاید نرسیدن هنوز من:آره حتما یه دو دقیقه دوباره زنگ میزنم کوک:آره حالا بیا بشین پیشم دستشو دراز کرد منم رفتم جلو دستشو گرفتم منو کشید نشوند کنارش و منو تکیه داد به مبل خودش اومد صورتشو گرفت روبه روم بعد سرشو برد سمت گردن سمت چپم و لباسمو گرفت کشید و گردنمو مک زد منم سرمو کج کردم گذاشتم رو صورتش یه تیکه از گوشه لباسم یعنی یقه سمت راستم اومده بود پایین کوک همونطوری که لباش رولبام بود سرشو برد پایین لبشو از گردنم کشید برد گذاشت رو قسمتی که بیرون بود و مک زد و بعد دوباره برد سمت گردنم بعد از گردنم جدا شد پشت کلمو با دستش گرفت یه دستشم برد گذاشت رو کمرم اومد روبه رو صورتم فقط بدنشو آورد با چشمای خمار به خودم و لبام نگاه میکرد بعد اون یکی دستشم برد گذاشت پشت کمرم دستشو از کنار شیکمم و دستم رد کرد و دستشو برد پشت کمرم گذاشت بعد از قسمت شکمم کشید منو چسبوند به خودش منم پاهامو باز کردم دمو گذاشتم کنارش یکیش اونطرفش بود یکی دیگم از پامم انطرفش بودبعد کمرمو گرفت لباشو اروم به لبام نزدیک کرد و لبامو مک زد دو دقیقه همینجوری لبا همدیگرو مک میزدیم که گوشیم زنگ خورد و از کوک جدا شدم رفتم گوشیمو برداشتم میا بود
من:الو میا سلام
میا:س سلام
نمیدونم چی شده بود تو صداش انگار بوقز بود
من:میا چیزی شده چرا صدات گرفته
میا:نه چی چی چیزی نشده
من:میا منو نپیچون بگو چی شده نگی ولت نمیکنم
یهو بوقزش ترکید زد زیر گریه
میا:بوساگ اهم😭
من:چی چی شده چرا گریه میکنی
میا:بوساگ اروم باش به خودت مسلط
من:میا بگو بهت میگم بگو چی شده
میا:بوساگ مامان و بابات
من:مامان بابام چی
میا:مامان بابات تو راه ایتالیا وقتی با تاکسی داشتن میرفتن یهو تاکسی تصادف میکنه و
من:چ چی تصادف ب بعدش بگو
میا:اونا اونا مردن
اینو که گفت تو جام سیخ شدم
من: م م مردن می می میا د دروغ که نمیگی
میا:نه واقعیه
دیگه هیچیو حس نکردم گوشیم از دستم افتاد رو زمین دستمم افتاد کوک اومد طرفم گفت کوک:بوساگ چی شده حالت خوبه من:ک ک کوک م م مامان ب ب بابام اوم تو تو تصادف.... اینو که گفتم از حال رفتم
#کوک
یهو داشت قش میکرد که دستمو گذاشتم پشت کمرش و نزاشتم بیوفته نشستم رو زمین
من:بوساگ بوساگ چی شد بلندش کردم گذاشتمش رو مبل و رفتم یه لیوان آب برداشتم و رفتم پیشش آبو دادم بهش خورد بعد نیم ساعت چشماشو باز کرد
۱۹.۴k
۲۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.