ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 5°•
جونگ کوک: لیانا چرا اول صبحی گریه میکنی چیشده؟ خواب بد دیدی؟
لیانا: نمیدونم چم شده وقتی صبح پاشدم دیدم نیستی کنارم فکر کردم رفتی سرکار منم اشکم دراومد
جونگ کوک: همش بخاطر نینیمونه این طبیعیه الان دیگه کنارتم ببین گریه نکن عزیزدلم
لیانا بالاخره گریش بند اومد و از بغل جونگ کوک بیرون اومد
جونگ کوک: حالا بیا بریم برات صبحونه درست کردم ببینم میتونی بخوری
لیانا: باشه بزار برم یه دوش بگیرم میام زودی
جونگ کوک: باشه عشقم
(جونگکوک)
لیانا رفت حموم منم شروع کردم به چیدن میز بعد از حدود بیست دقیقه لیانا اومد من صندلی رو براش کنار کشیدم اونم نشست خودمم نشستم و براش یه لغمه آماده کردم
لیانا: دستت درد نکنه خیلی زحمت کشیدی بیب
جونگ کوک: من کاری نکردم که حالا بیا با این شروع کنیم ببین میتونی بخوریش
لیانا لغمه کوچیکی که جونگ کوک براش آماده کرده بود رو گاز کوچیکی زد بعد از کمی جویدن دیگه نتونست بخوره و با یک گاز کوچیک غذارو کنار گذاشت و آب خورد
جونگ کوک: آه چیکار کنیم از دست وروجک تو شکمت که انقدر مامانشو اذیت میکنه
لیانا: نگو بچم که کاری نکرده تقصیر مامانشه که انقدر ضعیفه
جونگ کوک: توضعیف نیستی اگر ضعیف بودی شبا زیر من چجوری دووم آوردی بیبی گرل
لیانا: یااااااااااااااا
جونگ کوک: اکی عصبانی نشو شوخی کردم ولی جدی تو ضعیف نیستی دختری که من میشناسم و عاشقش شدم انقدر سختی کشیده که حتی کسی نمیتونه تصورش رو هم بکنه پس نگو که ضعیفی چون اینطور نیست
لیانا: مرسی کوک واقعا ممنونم که کنارمی
لیانا شروع کرد به گریه کردن دوباره
جونگ کوک: ای بابا چرا گریه میکنی باورم نمیشه انقدر حساس و احساساتی شدی
لینا بعد از چند دقیقه آروم شد و جونگ کوک از هر چیزی که درست کرده بود یزره به لیانا میداد حتی شده یه گاز کوچیک میداد چون لیانا واقعا ضعیف شده بود باید اینکارو برای عشقش و نینی کوچولوشون میکرد
لیانا: ....
کپی ممنوع ❌
لیانا: نمیدونم چم شده وقتی صبح پاشدم دیدم نیستی کنارم فکر کردم رفتی سرکار منم اشکم دراومد
جونگ کوک: همش بخاطر نینیمونه این طبیعیه الان دیگه کنارتم ببین گریه نکن عزیزدلم
لیانا بالاخره گریش بند اومد و از بغل جونگ کوک بیرون اومد
جونگ کوک: حالا بیا بریم برات صبحونه درست کردم ببینم میتونی بخوری
لیانا: باشه بزار برم یه دوش بگیرم میام زودی
جونگ کوک: باشه عشقم
(جونگکوک)
لیانا رفت حموم منم شروع کردم به چیدن میز بعد از حدود بیست دقیقه لیانا اومد من صندلی رو براش کنار کشیدم اونم نشست خودمم نشستم و براش یه لغمه آماده کردم
لیانا: دستت درد نکنه خیلی زحمت کشیدی بیب
جونگ کوک: من کاری نکردم که حالا بیا با این شروع کنیم ببین میتونی بخوریش
لیانا لغمه کوچیکی که جونگ کوک براش آماده کرده بود رو گاز کوچیکی زد بعد از کمی جویدن دیگه نتونست بخوره و با یک گاز کوچیک غذارو کنار گذاشت و آب خورد
جونگ کوک: آه چیکار کنیم از دست وروجک تو شکمت که انقدر مامانشو اذیت میکنه
لیانا: نگو بچم که کاری نکرده تقصیر مامانشه که انقدر ضعیفه
جونگ کوک: توضعیف نیستی اگر ضعیف بودی شبا زیر من چجوری دووم آوردی بیبی گرل
لیانا: یااااااااااااااا
جونگ کوک: اکی عصبانی نشو شوخی کردم ولی جدی تو ضعیف نیستی دختری که من میشناسم و عاشقش شدم انقدر سختی کشیده که حتی کسی نمیتونه تصورش رو هم بکنه پس نگو که ضعیفی چون اینطور نیست
لیانا: مرسی کوک واقعا ممنونم که کنارمی
لیانا شروع کرد به گریه کردن دوباره
جونگ کوک: ای بابا چرا گریه میکنی باورم نمیشه انقدر حساس و احساساتی شدی
لینا بعد از چند دقیقه آروم شد و جونگ کوک از هر چیزی که درست کرده بود یزره به لیانا میداد حتی شده یه گاز کوچیک میداد چون لیانا واقعا ضعیف شده بود باید اینکارو برای عشقش و نینی کوچولوشون میکرد
لیانا: ....
کپی ممنوع ❌
۴۱.۶k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.