رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۱۴ بخش غمگین
رسیدم به بیمارستان و رفتم تو دنبال خواهرش میگشتم که اومد خودش خواهر گائول:جونگ کوک من:گائول کجاست گائول:تویه اون اتاق دکتر گفت باید صبر کنیم تا بهوش بیاد تصادفش اونقدر شدید نبوده ولی یهو رفت تو کما کوک:باید زودتر بهم میگفتی میومدم خواهرگائول:خوب من تازه شمارتو میدا کردم دنبال شمارت میگشتم تو گوشیش دیگه گوش ندم و رفتم تو اتاق صورتش زخم شده بود زیر چشمش کبود بود و بالای پیشونیش یعنی بغلش زخم دستشو گرفتم من:گائولم من اومدم پیشت چرا یهو اینجوری شدی تو قرار بود بهم بگی چی شد پس گائول چشماتو باز کن لطفا اگه اگه منو دوست داری بعد سرمو گذاشتم رو دستش و همینجوری اشک میرختم که یه دفع دیدم انگار صدام کرد گائول:ج ج ج جونگ ک ک ک کوکی ی ی ی بعد سرمو بالا آوردم من:گائول منم جونگ کوک بهوش اومدی گائول:م م م من می می میخواستم ب ب ب بهت ز ز زنگ بزنم من:گائول حرف نزن به خودت فشار نیار گائول:ب ب ب بزار ب ب ب بگم ت ت تا ب ب ب بگم ک ک ک که پی پی پی پیشت می می میمونم هه من:معلومه که پیشم میمونی تو نمی تونی منو ترک کنی الانم که تویه این حال دارم میبینمت قلبم درد میگیره جون من پیشم بمون گائول:ج ج ج جون خ خ خ خودتو ق ق ق قسم ن ن ن نخور ج ج ج جونت ب ب ب برام خ خ خ خیلی م م م مهمه حرف میزد و نفس نفس میزد من:پس اگه جون من برات مهم پیشم بمون گائول:ب ب ب باشه ا ا ا الان یه یه یه یهچیز از از ازت می می میخوام من:بگو گائول:ههه ا ا ا اون هههه ل ل لب لباتو می می میخوام من:باشه بلند شدم رفتم لبامو گذاشتم رو لباش و لباشو مک زدم یهو دستگاه بوق بوق زد من:گائول نه گائول تو مگه نگفتی نمیری پیشم میمونی چی شد گائول گائول برگرد😭😭😭😭😭 برگرد پیشم خودم بهش ماساژ قلبی دادم من:تو گفتی نمیری گائول اگه بری من دق میکنم خواهش میکنم برگرد 😭😭😭😭😭انقدر ماساژ قلبی دادم که دوباره برگشت یه نفس کشید عمیق کشید من:گائول مرسی که برگشتی
۵۴.۲k
۱۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.