یک شب مرا اوج خیالش تا سحر برد
یک شب مرا اوج خیالش تا سحر برد
دیوانه دل را،آن روانی ،بی خبر برد
هنگامه ی دیدار بود و دل سپردن
با بوسه های داغ خود بی دردسر برد
با آن صدای دلنشین اش داشت میخواند
جام می اش را سمت من بالای سر برد
گفتم که نوش جانت ای دلدار نازم
لبخند شیرینش دلم را بیشتر برد
دستم گرفت و رقص مویش در دل باد
در این غزل او در شبی با من به سر برد
دیوانه دل را،آن روانی ،بی خبر برد
هنگامه ی دیدار بود و دل سپردن
با بوسه های داغ خود بی دردسر برد
با آن صدای دلنشین اش داشت میخواند
جام می اش را سمت من بالای سر برد
گفتم که نوش جانت ای دلدار نازم
لبخند شیرینش دلم را بیشتر برد
دستم گرفت و رقص مویش در دل باد
در این غزل او در شبی با من به سر برد
۴.۷k
۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.