رو نیمیکت نشسته بودم یکی داد زد.
رو نیمیکت نشسته بودم یکی داد زد.
سیگار داری!
سرم اوردم بالا،سرباز بود...تا حالا سرباز به این شیکی و تمیزی ندیده بودم...
یه نخ سیگارم در کردم بهش دادم و اومد روی نمیکت کنارم نشست...
بهش گفتم: همیشه انقدر شیکی؟!
گفت: نه رفته بودم عروسی.
گفتم: با این لباس؟
گفت:اره یهویی شد.
گفتم: به به خوشبحال رفیقی که رفیقی مثل تو داره.
گفت: عشقم بود....
گفتم:ها!؟
گفت: عروسی دوستم نبود،عروسی عشقم بود.
گفتم: یعنی چی!
گفت: بهم خبر دادن عروسیشه منم مرخصی ساعتی گرفتم رفتم تو لباس عروس ببینمش.
گفتم: فقط اون عشق تو بود؟ تو عشق اون نبودی!
گفت: تا امروز فکر میکردم عشق فقط یه معنی میده و اونم عشقه، اما الان میفهم عشق از نگاه هر کسی یه طوری...
مثلا،من وقتی اونا تو لباس عروس دیدم بغض کردم و به داماد حسودیم شد...
ولی اون وقتی منو دید هیچ چیزه خاصی تو نگاهش نبود انگار اصلأ منو نمشناخت؟
گفتم: شاید نشناخته؟
گفت: میشناختم چیزی فرق نمیکرد مثلأ، میخواست تو جمع داد بزنه بگه اون سرباز که دم تالار واستاده عاشقه منه؟؟بهش بخندید!!
گفتم: داغونی نه!
گفت: ای، کم و بیش، اما براش آروز خوشبختی میکنم امیدورام پسره قدرش و بدونه.
گفتم:اینم یه جور دوست داشتنه دیگه!
گفت: نه، این یجور شکسته که توش بجای انتقام میشنی و به ایرادات فکر میکنی،
گفتم: امشب خوابت میبره؟
گفت: امشب خستم حتأ اگه بخوابم هم نمیتوانم بخوابم...
گفتم: عشق چیزه مزخرفیه نه!
خندید و گفت: سیگار داری؟؟؟
سیگار داری!
سرم اوردم بالا،سرباز بود...تا حالا سرباز به این شیکی و تمیزی ندیده بودم...
یه نخ سیگارم در کردم بهش دادم و اومد روی نمیکت کنارم نشست...
بهش گفتم: همیشه انقدر شیکی؟!
گفت: نه رفته بودم عروسی.
گفتم: با این لباس؟
گفت:اره یهویی شد.
گفتم: به به خوشبحال رفیقی که رفیقی مثل تو داره.
گفت: عشقم بود....
گفتم:ها!؟
گفت: عروسی دوستم نبود،عروسی عشقم بود.
گفتم: یعنی چی!
گفت: بهم خبر دادن عروسیشه منم مرخصی ساعتی گرفتم رفتم تو لباس عروس ببینمش.
گفتم: فقط اون عشق تو بود؟ تو عشق اون نبودی!
گفت: تا امروز فکر میکردم عشق فقط یه معنی میده و اونم عشقه، اما الان میفهم عشق از نگاه هر کسی یه طوری...
مثلا،من وقتی اونا تو لباس عروس دیدم بغض کردم و به داماد حسودیم شد...
ولی اون وقتی منو دید هیچ چیزه خاصی تو نگاهش نبود انگار اصلأ منو نمشناخت؟
گفتم: شاید نشناخته؟
گفت: میشناختم چیزی فرق نمیکرد مثلأ، میخواست تو جمع داد بزنه بگه اون سرباز که دم تالار واستاده عاشقه منه؟؟بهش بخندید!!
گفتم: داغونی نه!
گفت: ای، کم و بیش، اما براش آروز خوشبختی میکنم امیدورام پسره قدرش و بدونه.
گفتم:اینم یه جور دوست داشتنه دیگه!
گفت: نه، این یجور شکسته که توش بجای انتقام میشنی و به ایرادات فکر میکنی،
گفتم: امشب خوابت میبره؟
گفت: امشب خستم حتأ اگه بخوابم هم نمیتوانم بخوابم...
گفتم: عشق چیزه مزخرفیه نه!
خندید و گفت: سیگار داری؟؟؟
۱۰.۸k
۰۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.