متن نامه عمر خلیفه
#متن_نامه_عمر_خلیفه
#ثانی_به_معاویه👹
🔷 یزید گفت 👈 هیجانی از هیجان های ابامحمد ⚡️کنیه عبدالله بن عمر⚡️ است؛ به زودی به اشتباه خود پی خواهد برد 🍁
🔹 سپس به او اذن مجلس خصوصی داد؛عبدالله بن عمر داخل شد و فریادزنان می گفت 👈 داخل نمی شوم ای امیرالمؤمنین ❗️با اهل بیت محمد کاری کرده ای که اگر تُرک و روم توانایی داشتند روا نمی داشتند آن چه را که تو روا داشتی و نمی کردند آن چه را که تو کردی. از این بار گاه دور شو تا مسلمانان کسی را که از تو سزاوارتر است انتخاب کنند 🍁
🔹 یزید به او مرحبا گفت و تواضع کرد و او را به سینه خود چسبانید و گفت 👈 ای ابا محمد ❗️ هیجان زده نشو و فکر کن و چشم و گوشت را باز کن🍁
درباره پدرت عمربن خطاب چه می گویی ⁉️
آیا هدایت کننده و هدایت شده و خلیفة رسول الله و یاور او و پدر زن او که خواهرت حفصه باشد نبود⁉️
آیا کسی نبود که به رسول الله گفت 👈 لات و عزّی آشکارا پرستش می شوند و الله در نهان ⁉️
🔷 عبدالله بن عمر گفت 👈 همان طور است که وصف کردی، درباره اش چه می خواهی بگویی ❓
🔹 یزید گفت 👈 پدر تو حکومت شام را به پدرم داد یا پدر من خلافت رسول الله را به پدر تو داد ❓
🔹 عبدالله بن عمر گفت 👈 پدر من حکومت شام را به پدر تو داد 🍁
🔹 گفت 👈 ای ابامحمد ❗️آیا به سبب پدرت و عهدی که با پدر من بست، راضی می شوی ، یا راضی نمی شوی ❓
🔹 عبدالله گفت 👈 راضی می شوم 🍁
🔹 دوباره پرسید 👈 آیا به سبب پدرت راضی می شوی ❓
🔹 گفت 👈 بله 🍁
🔷 سپس یزید با دستش به نشانه پیمان و عهد، به دست عبدالله زد و گفت 👈 بیا تا آن را بخوانی 🍁
🔹 پس برخاست و با او رفت و سپس وارد مخزنی از خزائن او شدند؛ پس یزید صندوقی را خواست و در آن را باز کرد و از آن جعبه ای قفل شده و مهر شده بیرون آورد 🍁
🔹 آن را هم باز کرد و طوماری که در پارچه ابریشمی سیاهی پیچیده شده بود بیرون آورد و آن را با دستش باز کرد و گفت 👈 ای ابامحمد ❗️ آیا این دست خطّ پدرت هست یا نه ❓
🔹 گفت 👈 آری به خدا 🍁
🔹 پس طومار را از دست یزید گرفت و بوسید 🍁
🔹 یزید به او گفت 👈 بخوان 🍁
🔹 و عبدالله بن عمر آن نامه را خواند، پس در آن نامه این چنین نوشته بود...👇🌱
ادامه پست بعدی...
#ثانی_به_معاویه👹
🔷 یزید گفت 👈 هیجانی از هیجان های ابامحمد ⚡️کنیه عبدالله بن عمر⚡️ است؛ به زودی به اشتباه خود پی خواهد برد 🍁
🔹 سپس به او اذن مجلس خصوصی داد؛عبدالله بن عمر داخل شد و فریادزنان می گفت 👈 داخل نمی شوم ای امیرالمؤمنین ❗️با اهل بیت محمد کاری کرده ای که اگر تُرک و روم توانایی داشتند روا نمی داشتند آن چه را که تو روا داشتی و نمی کردند آن چه را که تو کردی. از این بار گاه دور شو تا مسلمانان کسی را که از تو سزاوارتر است انتخاب کنند 🍁
🔹 یزید به او مرحبا گفت و تواضع کرد و او را به سینه خود چسبانید و گفت 👈 ای ابا محمد ❗️ هیجان زده نشو و فکر کن و چشم و گوشت را باز کن🍁
درباره پدرت عمربن خطاب چه می گویی ⁉️
آیا هدایت کننده و هدایت شده و خلیفة رسول الله و یاور او و پدر زن او که خواهرت حفصه باشد نبود⁉️
آیا کسی نبود که به رسول الله گفت 👈 لات و عزّی آشکارا پرستش می شوند و الله در نهان ⁉️
🔷 عبدالله بن عمر گفت 👈 همان طور است که وصف کردی، درباره اش چه می خواهی بگویی ❓
🔹 یزید گفت 👈 پدر تو حکومت شام را به پدرم داد یا پدر من خلافت رسول الله را به پدر تو داد ❓
🔹 عبدالله بن عمر گفت 👈 پدر من حکومت شام را به پدر تو داد 🍁
🔹 گفت 👈 ای ابامحمد ❗️آیا به سبب پدرت و عهدی که با پدر من بست، راضی می شوی ، یا راضی نمی شوی ❓
🔹 عبدالله گفت 👈 راضی می شوم 🍁
🔹 دوباره پرسید 👈 آیا به سبب پدرت راضی می شوی ❓
🔹 گفت 👈 بله 🍁
🔷 سپس یزید با دستش به نشانه پیمان و عهد، به دست عبدالله زد و گفت 👈 بیا تا آن را بخوانی 🍁
🔹 پس برخاست و با او رفت و سپس وارد مخزنی از خزائن او شدند؛ پس یزید صندوقی را خواست و در آن را باز کرد و از آن جعبه ای قفل شده و مهر شده بیرون آورد 🍁
🔹 آن را هم باز کرد و طوماری که در پارچه ابریشمی سیاهی پیچیده شده بود بیرون آورد و آن را با دستش باز کرد و گفت 👈 ای ابامحمد ❗️ آیا این دست خطّ پدرت هست یا نه ❓
🔹 گفت 👈 آری به خدا 🍁
🔹 پس طومار را از دست یزید گرفت و بوسید 🍁
🔹 یزید به او گفت 👈 بخوان 🍁
🔹 و عبدالله بن عمر آن نامه را خواند، پس در آن نامه این چنین نوشته بود...👇🌱
ادامه پست بعدی...
۱.۷k
۲۸ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.