حکایت فارسنامه از اسطخر و مرودشت و بنای تخت جمشید...
ابن بلخی در قرن ششم هجری در کتاب فارسنامه خود روایتی آورده است که آن را به همراه عکسهایی از تخت جمشید آورده ایم تا مقایسهای با سخنان ایشان در قرن ششم و تخت #جم داشته باشیم.
#اسطخر و #مرودشت: استخر در ایام ملوک فارس دارالملک(پایتخت) ایشان بودست و به آغاز #کیومرث چیزی بنا کرده بود و هر پادشاه کی می نشست بر آن زیادتی می کرد و #تهمورث بر خصوص بسیار عمارت آن کرد و چون پادشاهی به #جمشید رسید آن را به شهری عظیم کرد چنانک بلوک آن از حد حفرک تا آخر رامگرد بود. مسافت چهار فرسنگ در عرض ده فرسنگ و سه قلعه یکی قلعه استخر دوم قلعه شکسته سوم قلعه شکنوان در میان شهر نهاده بود و آن را سه گنبدان گفتندی
و سرایی کرد در آنجا در پایان کوهی کی در همه جهان مانند آن نبودست و صفه این سرای آنست کی در پایان کوه دکهای ساخته است از سنگ خارا سیاه رنگ و این دکه چهارسو است. یک جانب در کوه پیوسته است و سه جانب در صحراست و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساختست کی سواران آسان بر آن روند و بر سر آن دکه ستونها از سنگ خارا سپید بخرط کرده چنانک از چوب مانند آن بکنده گری و نقاشی نتوان کرد و سخت بلند است آن ستون ها، ستونی بر شکل دیگر و نقش دیگر و از جمله آن دو ستون کی در پیش درگاه بودست مربع است و از سنگی سپید کردست مانند رخام و در همه پارس از آن سنگ هیچ جای نیست و کس نداند کی از کجا آورده اند و جراحت را نیک باشد چنانک پاره های آن بر می دارند و چون کسی را زخمی آید آنرا بسوهان بزنند و بر جراحت کنند در حال ببندد و عجب در آنست تا آن سنگ را چگونه از جای توان آورد کی هر ستونی را فزون از سی گز گرد بر گرد است در طول چهل گز زیادت چنانک از دو پاره یا سه پاره سنگ در هم ساخته و پس بصورت براق برآورده صورت براق چنین کردست کی رویش بروی آدمیان ماند با ریش و جعد و تاج بر سر نهاده و اندام و چهار دست و پای او همچنان گاو و دنبال او همچون ذنب گاو و پس بر سر این همه ستونها بناها کرده بودست و اثر آن بناها نماندست اما کودهای گل بر جای است و مردم روند و آن گل کنند و شویند و در میان آن توتیای هندی یابند کی داروی چشم را شاید و کس نداند کی آن چگونه در میان گل آمیخته شدست و هر کجا صورت #جمشید به کنده گری کرده اند مردی بودست قوی کشیده ریش و نیکو روی و جعد موی و در بعضی جایها صورت او کردست و چنانست کی روی در آفتاب دارد و به یک دست عصایی گرفتست و به یک دست مجمره ای دارد و بخور می سوزد و آفتاب را می پرستد و بر بعضی جایها صورت او کردست کی بدست چپ گردن شیری یا سر گوری یا سرون کرکدنی به دست گرفتست و به دست راست خنجری کشیده و در اشکم آن شیر یا کرکدن زده و در آن کوه گرماوه کندست در سنگ خارا با حوضها و پیوسته گرم باشد و آبی گرم از دیوار و سقف آن می زاید و این دلیلست بر آنک چشمه گاه گوگرد بودست ( و گرماوه به ابتدا او ساخت. فارسنامه: 32)
و بر سر کوه دخمه های عظیم کردست و عوام آن را زندان باد می خوانند و این ناحیت #مرودشت بعضی در میان #اسطخر محلتهای شهر بودست و بیشترین بستانهای سرای جمشید بودست و رود پرواب رودی است معروف کی به استخر و مرودشت آید آبی خوش گوارست و هوای استخر سردسیرست معتدل مانند هوای اصفهان.
برگرفته از کتاب فارسنامه ابن بلخی رویه 125 تا 128
***
روایات دیگر درباره بنای تخت جمشید که در کتابهای دیگر آمده است:
پس[#جمشید] عزم خطه پارس کرد و بنای شهر #اسطخر که طول آن از اول صحرای خفرک تا وسط عرصه رامجرد است از اعمال شیراز به روزی که اختیار اخترشناسان بود بنا نهاد. بنایی چنان محکم و اساسی با بنیاد که در هیچ بقعه از اقالیم سبعه روندگان و اهل سیاحت را مثل آن عمارت مشاهده نیفتاده است چنانکه گفتهاند:
بنایی چون جهان ثابت اساسی چون فلک محکم
ندیده هیچ سیاحی نظیرش در همه عالم
(المعجم فی آثار ملوک العجم، شرف الدین فضل الله حسینی قزوینی، به کوشش احمد فتوحی نسب، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383)
#تاریخ_اصیل_ایران_زمین #تاریخ_حقیقی #تاریخ_کهن
#اسطخر و #مرودشت: استخر در ایام ملوک فارس دارالملک(پایتخت) ایشان بودست و به آغاز #کیومرث چیزی بنا کرده بود و هر پادشاه کی می نشست بر آن زیادتی می کرد و #تهمورث بر خصوص بسیار عمارت آن کرد و چون پادشاهی به #جمشید رسید آن را به شهری عظیم کرد چنانک بلوک آن از حد حفرک تا آخر رامگرد بود. مسافت چهار فرسنگ در عرض ده فرسنگ و سه قلعه یکی قلعه استخر دوم قلعه شکسته سوم قلعه شکنوان در میان شهر نهاده بود و آن را سه گنبدان گفتندی
و سرایی کرد در آنجا در پایان کوهی کی در همه جهان مانند آن نبودست و صفه این سرای آنست کی در پایان کوه دکهای ساخته است از سنگ خارا سیاه رنگ و این دکه چهارسو است. یک جانب در کوه پیوسته است و سه جانب در صحراست و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساختست کی سواران آسان بر آن روند و بر سر آن دکه ستونها از سنگ خارا سپید بخرط کرده چنانک از چوب مانند آن بکنده گری و نقاشی نتوان کرد و سخت بلند است آن ستون ها، ستونی بر شکل دیگر و نقش دیگر و از جمله آن دو ستون کی در پیش درگاه بودست مربع است و از سنگی سپید کردست مانند رخام و در همه پارس از آن سنگ هیچ جای نیست و کس نداند کی از کجا آورده اند و جراحت را نیک باشد چنانک پاره های آن بر می دارند و چون کسی را زخمی آید آنرا بسوهان بزنند و بر جراحت کنند در حال ببندد و عجب در آنست تا آن سنگ را چگونه از جای توان آورد کی هر ستونی را فزون از سی گز گرد بر گرد است در طول چهل گز زیادت چنانک از دو پاره یا سه پاره سنگ در هم ساخته و پس بصورت براق برآورده صورت براق چنین کردست کی رویش بروی آدمیان ماند با ریش و جعد و تاج بر سر نهاده و اندام و چهار دست و پای او همچنان گاو و دنبال او همچون ذنب گاو و پس بر سر این همه ستونها بناها کرده بودست و اثر آن بناها نماندست اما کودهای گل بر جای است و مردم روند و آن گل کنند و شویند و در میان آن توتیای هندی یابند کی داروی چشم را شاید و کس نداند کی آن چگونه در میان گل آمیخته شدست و هر کجا صورت #جمشید به کنده گری کرده اند مردی بودست قوی کشیده ریش و نیکو روی و جعد موی و در بعضی جایها صورت او کردست و چنانست کی روی در آفتاب دارد و به یک دست عصایی گرفتست و به یک دست مجمره ای دارد و بخور می سوزد و آفتاب را می پرستد و بر بعضی جایها صورت او کردست کی بدست چپ گردن شیری یا سر گوری یا سرون کرکدنی به دست گرفتست و به دست راست خنجری کشیده و در اشکم آن شیر یا کرکدن زده و در آن کوه گرماوه کندست در سنگ خارا با حوضها و پیوسته گرم باشد و آبی گرم از دیوار و سقف آن می زاید و این دلیلست بر آنک چشمه گاه گوگرد بودست ( و گرماوه به ابتدا او ساخت. فارسنامه: 32)
و بر سر کوه دخمه های عظیم کردست و عوام آن را زندان باد می خوانند و این ناحیت #مرودشت بعضی در میان #اسطخر محلتهای شهر بودست و بیشترین بستانهای سرای جمشید بودست و رود پرواب رودی است معروف کی به استخر و مرودشت آید آبی خوش گوارست و هوای استخر سردسیرست معتدل مانند هوای اصفهان.
برگرفته از کتاب فارسنامه ابن بلخی رویه 125 تا 128
***
روایات دیگر درباره بنای تخت جمشید که در کتابهای دیگر آمده است:
پس[#جمشید] عزم خطه پارس کرد و بنای شهر #اسطخر که طول آن از اول صحرای خفرک تا وسط عرصه رامجرد است از اعمال شیراز به روزی که اختیار اخترشناسان بود بنا نهاد. بنایی چنان محکم و اساسی با بنیاد که در هیچ بقعه از اقالیم سبعه روندگان و اهل سیاحت را مثل آن عمارت مشاهده نیفتاده است چنانکه گفتهاند:
بنایی چون جهان ثابت اساسی چون فلک محکم
ندیده هیچ سیاحی نظیرش در همه عالم
(المعجم فی آثار ملوک العجم، شرف الدین فضل الله حسینی قزوینی، به کوشش احمد فتوحی نسب، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383)
#تاریخ_اصیل_ایران_زمین #تاریخ_حقیقی #تاریخ_کهن
۱.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.