نجوای عشق پارت ۱۹
خوش حال بودم که شاید جونگ کوک زنده باشه امیدمو از دست ندادم و خواستم که دوباره قوی بشم
از زبون تهیونگ
همینجوری نشسته بودم که گوشیم تو اداره زنگ خورد ناشماس بود من:بله گفت تهیونگ منم جونگ کوک من:جونگ کوک تویی 😲 پسر تو کجای کوک:خیلی ببخشید نگرانتون کردم من:نگرانمون کردی سکتمون دادی میدونی نایکا چه بلایی سرش اومده میدونی شب تا صبح داره گریه میکنه کوک:واقعا من:بله نایکا نایکا از اون موقع که فکر میکرد مردی دیکه اون نایکا سابق نشد کوک:نایکا الان کجاست من:خونه تو کجایی کوک:من به طور اتفاقی سر از چین در آوردم من:چین چجوری نجات پیدا کردی کوک:خوب کشتی یهو غرق شد بدون هیچ دلیلی من یه راه پیدا کردم و تونستم بپرم تو آب و فرار کردم به سمت چین دارم برمیگردم کره من:الان کجایی کوک:نزدیکای کره هستم من:واقعا کوک:به نایکا نگو من:چرا کوک:خودم میخوام غافل گیرش کنم من:باشه
از زبون جونگ کوک
قطع کردم گوشیمو نزدیک های کره بودم و دیکه رسیدم سئول من:نایکا با خودت چیکار کردی فکر میکردی مردم آه عشقم با سرعت یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت اداره ی پلیس اول تا وارد شدم همه اومدن سمتم رئیس جیمین همه تهیونگ رزی من:تهیونگ تهیونگ:جونگ کوک پسره ی خر😐 من:جیمین جیمین:😭جونگ کوک کجا بودی هر دوشون اومدن تو بغلم رزی:فهمیدی با نایکا چیکار کردی آره من:میخوام ببینمش از تهیونگ شنیدم دیگه نمی تونم تحمل کنم تهیونگ من میرم خونه رفتم سمت خونه و وارد خونه شدم آروم آروم بعد نزدیک در شدم و در زدم
از زبون خودم
نشسته بودم که در زدن بدون اینکه بپرسم کیه رفتم در و باز کردم با چیزی که دیدم شوکه شدم من:ج ج جونگ ک ک ک کوک کوک:عشقم شوکه شده بودم و داشتم میوفتادم که جونگ کوک یه دستشو دور کمرم حلقه کرد چسبوندم به دیوار کوک:نایکا خوبی من:جونگ کوک اشک از چشمام اومد من:😭😭😭😭جونگ کوک خیلی اروم با صدای گریه گفتم من:کجا بودی این همه وقت کجا بودی کوک:توضیح میدم خوب بعد گرفتم بغلش کردم من:خیلی دلم برات تنگ شده بود😭 کوک:گریه نکن عزیزم دیگه تموم شد من برگشتم یه نگاه به من کرد کوک:چیکار کردی با خودت هان مگه نگفتم قوی باش من:چجوری هان وقتی فکر میکردم مردی جیگرم آتیش گرفته بود میفهمی😭 کوک:خیله خوب عشقم به خودت فشار نیار نمی خوام بلایی سرت بیاد من:جونگ کوک😭😭😭😭😭😭 کوک:گفتم گریه نکن لعنتی😢 بعد بردتم نشوندم رو مبل کوک:نگاه کن باخودت چیکار کردی شبی مردها شدی
از زبون تهیونگ
همینجوری نشسته بودم که گوشیم تو اداره زنگ خورد ناشماس بود من:بله گفت تهیونگ منم جونگ کوک من:جونگ کوک تویی 😲 پسر تو کجای کوک:خیلی ببخشید نگرانتون کردم من:نگرانمون کردی سکتمون دادی میدونی نایکا چه بلایی سرش اومده میدونی شب تا صبح داره گریه میکنه کوک:واقعا من:بله نایکا نایکا از اون موقع که فکر میکرد مردی دیکه اون نایکا سابق نشد کوک:نایکا الان کجاست من:خونه تو کجایی کوک:من به طور اتفاقی سر از چین در آوردم من:چین چجوری نجات پیدا کردی کوک:خوب کشتی یهو غرق شد بدون هیچ دلیلی من یه راه پیدا کردم و تونستم بپرم تو آب و فرار کردم به سمت چین دارم برمیگردم کره من:الان کجایی کوک:نزدیکای کره هستم من:واقعا کوک:به نایکا نگو من:چرا کوک:خودم میخوام غافل گیرش کنم من:باشه
از زبون جونگ کوک
قطع کردم گوشیمو نزدیک های کره بودم و دیکه رسیدم سئول من:نایکا با خودت چیکار کردی فکر میکردی مردم آه عشقم با سرعت یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت اداره ی پلیس اول تا وارد شدم همه اومدن سمتم رئیس جیمین همه تهیونگ رزی من:تهیونگ تهیونگ:جونگ کوک پسره ی خر😐 من:جیمین جیمین:😭جونگ کوک کجا بودی هر دوشون اومدن تو بغلم رزی:فهمیدی با نایکا چیکار کردی آره من:میخوام ببینمش از تهیونگ شنیدم دیگه نمی تونم تحمل کنم تهیونگ من میرم خونه رفتم سمت خونه و وارد خونه شدم آروم آروم بعد نزدیک در شدم و در زدم
از زبون خودم
نشسته بودم که در زدن بدون اینکه بپرسم کیه رفتم در و باز کردم با چیزی که دیدم شوکه شدم من:ج ج جونگ ک ک ک کوک کوک:عشقم شوکه شده بودم و داشتم میوفتادم که جونگ کوک یه دستشو دور کمرم حلقه کرد چسبوندم به دیوار کوک:نایکا خوبی من:جونگ کوک اشک از چشمام اومد من:😭😭😭😭جونگ کوک خیلی اروم با صدای گریه گفتم من:کجا بودی این همه وقت کجا بودی کوک:توضیح میدم خوب بعد گرفتم بغلش کردم من:خیلی دلم برات تنگ شده بود😭 کوک:گریه نکن عزیزم دیگه تموم شد من برگشتم یه نگاه به من کرد کوک:چیکار کردی با خودت هان مگه نگفتم قوی باش من:چجوری هان وقتی فکر میکردم مردی جیگرم آتیش گرفته بود میفهمی😭 کوک:خیله خوب عشقم به خودت فشار نیار نمی خوام بلایی سرت بیاد من:جونگ کوک😭😭😭😭😭😭 کوک:گفتم گریه نکن لعنتی😢 بعد بردتم نشوندم رو مبل کوک:نگاه کن باخودت چیکار کردی شبی مردها شدی
۳۳.۴k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.