رمان ماه من🌙🙂
part 53
پانیذ:
ارسلان و دیانا دوتایی اومدن خونه...
همه خوشحال بودیم...
دور هم شام خوردیم و بعدش نشستیم فیلم دیدیم بعدم هرکس رف اتاق خودش...
تصمیم گرفتم برم با ممد حرف بزنم...
تهش این بود که میگفت نه..
در اتاقم به صدا در اومد...
من:کیه؟
ممد:منم!میشه بیام تو؟
خودش با پای خودش اومده بود...
من:اره بیا...
خودم و مرتب کردم اونم اومد تو...
ممد:خوبی؟
من:اره...بیا بشین!!!
کنارم رو تخت نشست
من:اتفاقا میخواستم بیام پیشت!!!
ممد:جدی !!!
من:اره یه حرف مهم داشتم!
ممد:خب اول تو بگو تا بعدش من بگم
من:نه نه اول تو!!
ممد:بگو دیگه:)
من:نه تو بگو
پوفی کشید و گفت:باهم بگیم
من:اوکی
ممد:1...2...3...
پانیذ:من عاشقت شدم...ممد:من عاشق عسل شدم...
(هم زمان گفتن)
دوتامون خشکمون زد...
اون از حرف من و من از حرف اون...
من عاشق اون شدم اون عاشق عسل...
عالی شد...
هه...
پانیذ احمق میمیردی خفه میشدی میمیردی حرف نمیزدی...
بغض نشست توی گلوم...
ممد:پانیذ من واقعا...
من:مهم نیست ممد به نظرم بهش بگو الانم اگه میشه تنها باشم:))))
نمیخواستم جلوش اشکم بریزه...
من:لطفا...
پاشد و با حال بد از اتاق زد بیرون...
بدتر از من نبود...
داغون شدم...
غرورم تیکه تیکه شد💔
پانیذ امشب تموم شد...🖤🥀
...
عسل:
توی حیاط نشسته بودم و داشتم به آسمون نگاه میکردم که یهو دیدم یکی کنارم نشست...
ممد بود...
انقدر ناراحت بود که خشکم زد...
من:ممد چی شده؟خوبی...
قلبم داشت خودشو میکشت...
یه لحظه دِ ساکت باش لعنتی...
ممد:خوب نیستم عسل:)
من:چرا؟چی شده؟
ممد:پانیذ...
من:پانیذ چی ممد حرف بزن!!!
ممد:عاشقم شده💔
حرفش مثل شیشه رفت تو قلبم 🍂
چرا باید اینو بشنوم...
من:خب مشکل چیه؟
ممد:نمیشه؛من یکی دیگه رو دوست دارم!
چرا پرسیدم اصلا کاش لال میشدم...
عالی شد دیگه...
من عاشق ممد..
ممد عاشق یکی دیگه
و پانیذ عاشق ممد...
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
پانیذ:
ارسلان و دیانا دوتایی اومدن خونه...
همه خوشحال بودیم...
دور هم شام خوردیم و بعدش نشستیم فیلم دیدیم بعدم هرکس رف اتاق خودش...
تصمیم گرفتم برم با ممد حرف بزنم...
تهش این بود که میگفت نه..
در اتاقم به صدا در اومد...
من:کیه؟
ممد:منم!میشه بیام تو؟
خودش با پای خودش اومده بود...
من:اره بیا...
خودم و مرتب کردم اونم اومد تو...
ممد:خوبی؟
من:اره...بیا بشین!!!
کنارم رو تخت نشست
من:اتفاقا میخواستم بیام پیشت!!!
ممد:جدی !!!
من:اره یه حرف مهم داشتم!
ممد:خب اول تو بگو تا بعدش من بگم
من:نه نه اول تو!!
ممد:بگو دیگه:)
من:نه تو بگو
پوفی کشید و گفت:باهم بگیم
من:اوکی
ممد:1...2...3...
پانیذ:من عاشقت شدم...ممد:من عاشق عسل شدم...
(هم زمان گفتن)
دوتامون خشکمون زد...
اون از حرف من و من از حرف اون...
من عاشق اون شدم اون عاشق عسل...
عالی شد...
هه...
پانیذ احمق میمیردی خفه میشدی میمیردی حرف نمیزدی...
بغض نشست توی گلوم...
ممد:پانیذ من واقعا...
من:مهم نیست ممد به نظرم بهش بگو الانم اگه میشه تنها باشم:))))
نمیخواستم جلوش اشکم بریزه...
من:لطفا...
پاشد و با حال بد از اتاق زد بیرون...
بدتر از من نبود...
داغون شدم...
غرورم تیکه تیکه شد💔
پانیذ امشب تموم شد...🖤🥀
...
عسل:
توی حیاط نشسته بودم و داشتم به آسمون نگاه میکردم که یهو دیدم یکی کنارم نشست...
ممد بود...
انقدر ناراحت بود که خشکم زد...
من:ممد چی شده؟خوبی...
قلبم داشت خودشو میکشت...
یه لحظه دِ ساکت باش لعنتی...
ممد:خوب نیستم عسل:)
من:چرا؟چی شده؟
ممد:پانیذ...
من:پانیذ چی ممد حرف بزن!!!
ممد:عاشقم شده💔
حرفش مثل شیشه رفت تو قلبم 🍂
چرا باید اینو بشنوم...
من:خب مشکل چیه؟
ممد:نمیشه؛من یکی دیگه رو دوست دارم!
چرا پرسیدم اصلا کاش لال میشدم...
عالی شد دیگه...
من عاشق ممد..
ممد عاشق یکی دیگه
و پانیذ عاشق ممد...
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
۳۵.۴k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.