اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم،
اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم،
اومدم معذرتخواهی کنم،
هی میگفت: علی جان تویی،
هی میگفتم: ببخشید مادر اشتباه گرفتم،
باز میگفت: رضا جان تویی مادر،
میگفتم: نه مادر جان اشتباه شده ببخشید،
اسم سوم رو که گفت دلم شکست،
گفتم: آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم.
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
چه مادر و پدرها و پدربزرگها و مادربزرگهایی
که چشم انتظار یه تماس کوچولو
از ماها هستن.
ازشون دریغ نکنیم.
جمعه ها بیشتر انتظار دارند
اومدم معذرتخواهی کنم،
هی میگفت: علی جان تویی،
هی میگفتم: ببخشید مادر اشتباه گرفتم،
باز میگفت: رضا جان تویی مادر،
میگفتم: نه مادر جان اشتباه شده ببخشید،
اسم سوم رو که گفت دلم شکست،
گفتم: آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم.
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
چه مادر و پدرها و پدربزرگها و مادربزرگهایی
که چشم انتظار یه تماس کوچولو
از ماها هستن.
ازشون دریغ نکنیم.
جمعه ها بیشتر انتظار دارند
۷.۰k
۲۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.