𝒑𝒂𝒓𝒕70
𝒑𝒂𝒓𝒕70
((چند دقیقه بعد))
هوا تاریخ شده بود و چراغایی که دورتا دور حیاط بود روشن شد ....
کنارش رو همون صندلی نشسته بودمو سرشو به سینم تکیه دادم ....
با دست زخمیش ور میرفت ..
+نشد
ته: هوم؟
+نتونستم ازت دور شم .. خنده داره نه ؟
ته: اره بیا بخندیم
مشتی به سینم زد
+مسخره
ته: (خندیدم دستاشو محکم تر گرفتم) ببین من خیلی قویم درست برعکس تو
+اوهوم من قوی نیستم
ته: پس این همه غذا میخوری کجا میره ؟؟
+تهیونگ :||
ته: ببین تا همین چند دقیقه پیش داشتم سکته میکردم ولی الان دیگه نمیزارم جایی بری
+نمیرم
ته: هیش حرف نزن چشماتو ببند
+چرا ؟
ته: ببند دیگه (دستمو رو پلکاش کشیدم) چی میشنوی ؟
+صدای تورو (خندید)
ته: درسته ... قراره تا اخر عمرت این صدا رو بشنوی به همراه صدای پنج تا بچه قد و نیم قد که هی مامان مامان میکنن
+هاا؟؟
ته: خب میگم بابا بابا کنن :)
+پنج تاااا ؟؟؟
ته: گشنگ نیست ؟:)
+مگه مرغم تهیونگ :|
جوری که من داشتم قهقهه میزدم مطمئن بودم هر کسی که تو خونه بوده صدامو شنیده ....
از خنده های من ا/تم خندش گرفت
+ته تو منو چی فرض کردی ؟ (میخندید)
ته: شوهر ایندت اینو ازت میخواد میخوای رد کنی ؟
با چیزی که گفتم سکوت کرد ....
لبخندی زدمو دستمو پشت سرش بردم ...
یه سنجاق سر برداشتمو شروع کردم به فرم دادنش تو دستم
+دستت درد میگیره چیکار میکنی ؟
ته: (اروم میخندیدم)
تا جایی که تونستم به گرد ترین حالت ممکن درش اوردمو حتی بهش طرحم دادم
+چه خوشگل شد :|
ته: میشه با این ازت خواستگاری کنم ؟ از اینجا که بریم بیرون برات واقعیشو میخرم :)
سکوت کرد ...
گونه های پفکیش سرخ شد و فوری یه حلقه اشک تو چشماش جمع شد
دستای کیوتشو تو دستم گرفتمو حلقه ای که درست کرده بودمو تو انگشت چهارمش کردم .....
چشمام بین چشماش و لباش در حرکت بود ....
فاصله بینمونو شکستمو بوسیدمش ....
ته: هوم ؟
+اره یعنی بله
ته: دیگه دیگه انگشتر تو دستته میگفتی نه میرفتم ازت شکایت میکردم .. به جرم بازی با احساسات یه ببر کیوت مثل من مینداختنت زندان پیش بقیه دخترای خوشگل مجرم
+ایییی خیلی نمک میریزیااا کیم ته ته ...
و دوباره بوسیدمش ...
این چیزی بود که ازش سیر نمیشدم
((چند دقیقه بعد))
هوا تاریخ شده بود و چراغایی که دورتا دور حیاط بود روشن شد ....
کنارش رو همون صندلی نشسته بودمو سرشو به سینم تکیه دادم ....
با دست زخمیش ور میرفت ..
+نشد
ته: هوم؟
+نتونستم ازت دور شم .. خنده داره نه ؟
ته: اره بیا بخندیم
مشتی به سینم زد
+مسخره
ته: (خندیدم دستاشو محکم تر گرفتم) ببین من خیلی قویم درست برعکس تو
+اوهوم من قوی نیستم
ته: پس این همه غذا میخوری کجا میره ؟؟
+تهیونگ :||
ته: ببین تا همین چند دقیقه پیش داشتم سکته میکردم ولی الان دیگه نمیزارم جایی بری
+نمیرم
ته: هیش حرف نزن چشماتو ببند
+چرا ؟
ته: ببند دیگه (دستمو رو پلکاش کشیدم) چی میشنوی ؟
+صدای تورو (خندید)
ته: درسته ... قراره تا اخر عمرت این صدا رو بشنوی به همراه صدای پنج تا بچه قد و نیم قد که هی مامان مامان میکنن
+هاا؟؟
ته: خب میگم بابا بابا کنن :)
+پنج تاااا ؟؟؟
ته: گشنگ نیست ؟:)
+مگه مرغم تهیونگ :|
جوری که من داشتم قهقهه میزدم مطمئن بودم هر کسی که تو خونه بوده صدامو شنیده ....
از خنده های من ا/تم خندش گرفت
+ته تو منو چی فرض کردی ؟ (میخندید)
ته: شوهر ایندت اینو ازت میخواد میخوای رد کنی ؟
با چیزی که گفتم سکوت کرد ....
لبخندی زدمو دستمو پشت سرش بردم ...
یه سنجاق سر برداشتمو شروع کردم به فرم دادنش تو دستم
+دستت درد میگیره چیکار میکنی ؟
ته: (اروم میخندیدم)
تا جایی که تونستم به گرد ترین حالت ممکن درش اوردمو حتی بهش طرحم دادم
+چه خوشگل شد :|
ته: میشه با این ازت خواستگاری کنم ؟ از اینجا که بریم بیرون برات واقعیشو میخرم :)
سکوت کرد ...
گونه های پفکیش سرخ شد و فوری یه حلقه اشک تو چشماش جمع شد
دستای کیوتشو تو دستم گرفتمو حلقه ای که درست کرده بودمو تو انگشت چهارمش کردم .....
چشمام بین چشماش و لباش در حرکت بود ....
فاصله بینمونو شکستمو بوسیدمش ....
ته: هوم ؟
+اره یعنی بله
ته: دیگه دیگه انگشتر تو دستته میگفتی نه میرفتم ازت شکایت میکردم .. به جرم بازی با احساسات یه ببر کیوت مثل من مینداختنت زندان پیش بقیه دخترای خوشگل مجرم
+ایییی خیلی نمک میریزیااا کیم ته ته ...
و دوباره بوسیدمش ...
این چیزی بود که ازش سیر نمیشدم
۵.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.