تبریز در مه
کتاب رمان عاشقانه و تاریخی دوران مشروطه
زمان ستارخان و باقرخان
معرفی کتاب تبریز مهآلود (نسخه کامل)
«تبریز مهآلود» نوشته محمد سعید اردوبادی(۱۹۵۰-۱۸۷۲)، نویسنده اهل جمهوری آذربایجان است. محمد سعید اردوبادی را آغازگر رمان تاریخی و تبریز مهآلود را سرآغاز این نوع ادبی در تاریخ ادبیات جمهوری آذربایجان بهشمار آوردهاند. این اثر چهار جلدی در فاصله سالهای ۴۸ـ۱۹۳۳ انتشار یافته است.
در بخشی از این رمان تاریخی میخوانیم:
من وقتی به خانه وارد شدم، چهار جوان را دیدم که لباسهایشان آغشته به خون و گل بود.
آنها لباسهای مردانه را درآورده، پس از شستوشو، لباسهای خود را پوشیدند. من هم لباسهایم را دادم که تمیز بکنند. تا نینا و تهمینه آنها را تمیز بکنند، من هم خودم را شستم. نفهمیدم که یک استکان چای را چطور خوردم. زیرا که چهار شبانهروز تمام بود که خواب به چشممان نرفته بود. لازم بود که کمی استراحت کنیم. پس از رفتن دخترها به خانه خود خواستم کمی استراحت بکنم. مدت زیادی نگذشته بود که به شنیدن صدای در از جا برخاستم و چون وارد اتاق نشیمن شدم، دیدم که کئچهچی اوغلو، مستخدم سردار رشید در آنجا نشسته است. او به دیدن من از جا برخاست و نامه سردار رشید را به دستم داد. نامه به زبان فارسی نوشته شده بود:
«جناب ابوالحسنبیک! هزاران شکر و ثنا به خداوند تبارک و تعالیباد که مشتی خائن که علیه حکومت امپراتور قیام کرده بودند، به سزای اعمال خود رسیدند و آنهایی که میخواستند عزاداری حسینی را از اعتبار بیندازند، از شهر گریختند. عزاداری حسینی را که به علت همین حوادث تعطیل کرده بودم، از همین امروز برپا میدارم. در حالی که مصیبت دیگری نیز با این مصیبت بزرگ مصادف شده است. باید به اطلاع شما برسانم که شوهر ماهروی بدبخت ما، آقااسماعیل اسکندرزاده، به دست انقلابیون بیپدر و مادر شهید شده است. انتظار دارم که همراه نینا خانم به خانه ما تشریف بیاورید...»
۵محرم۱۳۳۰هجری_رشید
جلد ۲ صفحه ۷۵۸
#رمان
#تبریز
#آذربایجان
#ستارخان
#باقرخان
#کتاب
#کتابخوانی
#مشروطه
زمان ستارخان و باقرخان
معرفی کتاب تبریز مهآلود (نسخه کامل)
«تبریز مهآلود» نوشته محمد سعید اردوبادی(۱۹۵۰-۱۸۷۲)، نویسنده اهل جمهوری آذربایجان است. محمد سعید اردوبادی را آغازگر رمان تاریخی و تبریز مهآلود را سرآغاز این نوع ادبی در تاریخ ادبیات جمهوری آذربایجان بهشمار آوردهاند. این اثر چهار جلدی در فاصله سالهای ۴۸ـ۱۹۳۳ انتشار یافته است.
در بخشی از این رمان تاریخی میخوانیم:
من وقتی به خانه وارد شدم، چهار جوان را دیدم که لباسهایشان آغشته به خون و گل بود.
آنها لباسهای مردانه را درآورده، پس از شستوشو، لباسهای خود را پوشیدند. من هم لباسهایم را دادم که تمیز بکنند. تا نینا و تهمینه آنها را تمیز بکنند، من هم خودم را شستم. نفهمیدم که یک استکان چای را چطور خوردم. زیرا که چهار شبانهروز تمام بود که خواب به چشممان نرفته بود. لازم بود که کمی استراحت کنیم. پس از رفتن دخترها به خانه خود خواستم کمی استراحت بکنم. مدت زیادی نگذشته بود که به شنیدن صدای در از جا برخاستم و چون وارد اتاق نشیمن شدم، دیدم که کئچهچی اوغلو، مستخدم سردار رشید در آنجا نشسته است. او به دیدن من از جا برخاست و نامه سردار رشید را به دستم داد. نامه به زبان فارسی نوشته شده بود:
«جناب ابوالحسنبیک! هزاران شکر و ثنا به خداوند تبارک و تعالیباد که مشتی خائن که علیه حکومت امپراتور قیام کرده بودند، به سزای اعمال خود رسیدند و آنهایی که میخواستند عزاداری حسینی را از اعتبار بیندازند، از شهر گریختند. عزاداری حسینی را که به علت همین حوادث تعطیل کرده بودم، از همین امروز برپا میدارم. در حالی که مصیبت دیگری نیز با این مصیبت بزرگ مصادف شده است. باید به اطلاع شما برسانم که شوهر ماهروی بدبخت ما، آقااسماعیل اسکندرزاده، به دست انقلابیون بیپدر و مادر شهید شده است. انتظار دارم که همراه نینا خانم به خانه ما تشریف بیاورید...»
۵محرم۱۳۳۰هجری_رشید
جلد ۲ صفحه ۷۵۸
#رمان
#تبریز
#آذربایجان
#ستارخان
#باقرخان
#کتاب
#کتابخوانی
#مشروطه
۳.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.