part:45گیسوکمند- امبولانس ک پیچید ب محوطه جلوی کلبه پوزخن
part:45گیسوکمند- #امبولانس ک پیچید ب محوطه جلوی کلبه پوزخند صدا داری زدو گفت؛بی حساب شدیم ..گفته بودم ک نمیخام مدیون بشم سرمو بالاتر بردم جوری ک صورتامون جلو و مماس هم قرار گرفته بود
با چشایی ک از نفرت و خشم سوسو میزد ب چشای سردو زمخت پسره ی روبروم خیره شدم و کل اجزای صورتشو با تمسخر از نظر گذروندم و تنها ی کلمه از وسط لبام خارج شد؛متنفرم ازتون خندیدو گفت:نظر
..ک با گیج رفتن وحشتناک سرم و هراسون گرفتن علیسان منو با چشای نیمه بازم خیره لبایی ک بازو بسته میشدو کمک میخاست فقط گفتم؛ همتونو نابود میکنم چیزی نمیشنیدم صداهای مبهم گیج کننده من خل شدم چرا چشام قدرت باز شدن ندارن چرا نمیتونم تکون بخورم چرا نفرت من ب این همه ادمایی ک کنارمن زیای میشن من اینجوری نبودم ن گوشه های چشام سوخت و اشکام بدون بیرحمی بی اجازه ریختن چشام باز نشد
همه چی گنگ ..*****
با باد باش خودت را ب تقدیر بسپار
اتش نکن بهشت درونت را ت همانند یاقوتی گران بها میان هرز ها هستی همانند انان نباش ت انسانیت را از دست نده
-ا.......بب......ا...بب گلوم خشک خشک خشک بودوسوز داشت و سرم کمی درد میکرد و چشام قدرت تکون خوردن نداشتن نکنه کور شدم یا اینجا همه کرن نمیشنون ¡
با عجز لبای خشکمو ک طعم شور خونو میدادو تر میکنم :اب با برخورد نور بیش از اندازه کور کننده تو چشام چشام باز میشه اولش دیدم تاره و همه جارو رنگی میبینم و چند بار چشامو بازو بسته میکنم و همه اتفاق هارو تجزیه تحلیل میکنم اما قدرت کافی ندارم بالاخره با عجز میگم :من کجام .اخ اینجا کجاست ؟
تازه میتونم ی مرد مو گندمیو و با لباس سبز رنگ و قد بلندو ببینم
بدون حرف و چیزی برام ی لیوان اب از روی عسلی کنارم برمیداره میریزه جوری ک انگار صد ساله اب نخوردم ابو سر میکشم بازوم باند پیچی خفیفی شده خبری از درد وحشتناکش نیست لیوانو رو عسلی میزاره و ی اتاقی با دکورسیون عجیب الخلق نگاه میکنم گیجم و قدرت تکلممو از دست دادم و نمیتونم کلمه هاو سوالایی ک تو ذهنم بوجود امدنو کنار هم بچینم بالاخره وقتی میخام چیزی بپرسم مرده بسمت در سفید رنگی میره و میگه:pardon!
فقط همین و از اتاق بیرون میره طلبکار نیم خیز میشم ب جدو اباد این بیشعورا فحش میدم دستامو بسرم میگیرم سرم اه بازم سر درد گرفتم ب کجا رسیدم من خدایا خسته شدم از اینا چه کاریه اخه ک با باز شدن در سرمو اروم بالا میارم اول از کفشای اسپرت ونسش و جین تیرش و پلیور طوسیش و -تتت....ووو !علیسان
با چشایی ک از نفرت و خشم سوسو میزد ب چشای سردو زمخت پسره ی روبروم خیره شدم و کل اجزای صورتشو با تمسخر از نظر گذروندم و تنها ی کلمه از وسط لبام خارج شد؛متنفرم ازتون خندیدو گفت:نظر
..ک با گیج رفتن وحشتناک سرم و هراسون گرفتن علیسان منو با چشای نیمه بازم خیره لبایی ک بازو بسته میشدو کمک میخاست فقط گفتم؛ همتونو نابود میکنم چیزی نمیشنیدم صداهای مبهم گیج کننده من خل شدم چرا چشام قدرت باز شدن ندارن چرا نمیتونم تکون بخورم چرا نفرت من ب این همه ادمایی ک کنارمن زیای میشن من اینجوری نبودم ن گوشه های چشام سوخت و اشکام بدون بیرحمی بی اجازه ریختن چشام باز نشد
همه چی گنگ ..*****
با باد باش خودت را ب تقدیر بسپار
اتش نکن بهشت درونت را ت همانند یاقوتی گران بها میان هرز ها هستی همانند انان نباش ت انسانیت را از دست نده
-ا.......بب......ا...بب گلوم خشک خشک خشک بودوسوز داشت و سرم کمی درد میکرد و چشام قدرت تکون خوردن نداشتن نکنه کور شدم یا اینجا همه کرن نمیشنون ¡
با عجز لبای خشکمو ک طعم شور خونو میدادو تر میکنم :اب با برخورد نور بیش از اندازه کور کننده تو چشام چشام باز میشه اولش دیدم تاره و همه جارو رنگی میبینم و چند بار چشامو بازو بسته میکنم و همه اتفاق هارو تجزیه تحلیل میکنم اما قدرت کافی ندارم بالاخره با عجز میگم :من کجام .اخ اینجا کجاست ؟
تازه میتونم ی مرد مو گندمیو و با لباس سبز رنگ و قد بلندو ببینم
بدون حرف و چیزی برام ی لیوان اب از روی عسلی کنارم برمیداره میریزه جوری ک انگار صد ساله اب نخوردم ابو سر میکشم بازوم باند پیچی خفیفی شده خبری از درد وحشتناکش نیست لیوانو رو عسلی میزاره و ی اتاقی با دکورسیون عجیب الخلق نگاه میکنم گیجم و قدرت تکلممو از دست دادم و نمیتونم کلمه هاو سوالایی ک تو ذهنم بوجود امدنو کنار هم بچینم بالاخره وقتی میخام چیزی بپرسم مرده بسمت در سفید رنگی میره و میگه:pardon!
فقط همین و از اتاق بیرون میره طلبکار نیم خیز میشم ب جدو اباد این بیشعورا فحش میدم دستامو بسرم میگیرم سرم اه بازم سر درد گرفتم ب کجا رسیدم من خدایا خسته شدم از اینا چه کاریه اخه ک با باز شدن در سرمو اروم بالا میارم اول از کفشای اسپرت ونسش و جین تیرش و پلیور طوسیش و -تتت....ووو !علیسان
۷.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.