ماه عشق پارت ۶
#کوک
رفتم تو اتاق کنارش نشستم و دستمو رو موهاش میکشیدم چشماش پشتش یکم قرمز بود من:نگاه کن با چشما خوشگلت چیکار کرده دختره عوضی بعد چند دقیقه چشماشو با درد باز کرد من:مایا منو میبینی مایا:جونگ کوک آره میبینمت آخخخ من:خوبی مایا:آره ولی احساس میکنم پشت گردنم خورده به میز یکم درد میکنه من:چی شد که باهم دعوا کردین مایا:خوب من همینجوری سر کلاس نشسته بودم منتظرت که اومد بالا سرم تهدیدم کرد من:چی گفت مایا:خوب گفت که دور و بر تو نپلکم و گفت تو دستمو گذاشتم جلو لبش گفتم من:حتما بهت گفته اون عشق منو اینا مایا:اوهوم من:گوه خورده من بهش فهموندم تو رو دوست دارم دیگه حق نداره نزدیکت شه مایا:واقعا چه دختره گند دماغی بود من:آره خیلی بدم میاد ازش تا قبل از اینکه تو بیای همش آویزونم بود آب خوش از دستش از گلوم پایین نرفت به زور به من میچسبید مایا:دختره ی عوضی من:خوب پس شما حساس شدی رو من مایا:آره خوب وقتی گفت اون عشقه منه قاطی کردم من:مایا مایا:هوم من:یه چیزیو تو تو توصیف کنم مایا:بگو من:خوب چشمات و لبات خیلی خوشگلن چشمای آبی لبای صورتی وشیرینت که بخوای گازشون بگیری ازشون مربا میزنه بیرون مایا:جونگ کوک من اونقدرام اونجوری نیستم من:اتفاقا خیلیم هستی اگه نبودی عاشقت نمیشدم مایا:تو فقط عاشق چشمام شدی من:خیر من کلا همون موقع که سرت پایین بودم عاشقت شدم انگار یه چیزی منو کشوند سمتتت من:مایا مایا:هوم من:لبات
خندید گفت مایا:چیه میخوای من:آره اجازه مایا:جناب جونگ کوک دیگه نمیخواد اجازه بگیری مجازه فهمیدی آزادی که هر وقت خواستی منو ببوسی من:جون من مایا:جونت برام مهمه پس نمیگم من:باشه پس حرفمو ادامه ندادم و پاشدم رفتم جلوش روبه رو صورتش لبامو چسبوندم رو لباش و لباشو مک زدمو خوردم اونم همراهیم کرد دستشو دور گردنم حلقه کرد من:امروز دومین بوسمون بوده ها تو یه روز مایا:آره😂 من:اوه فکر کنم سرومت تموم شد مایا:آره من:بزار برم بگم دکتر بیاد مایا:باشه رفتم بیرون به پرستار گفتم پرستار اومد سرمو از تو دستش در آورد میخواست پاشو بزار رو زمین نزاشتم من:صبر کن پاتو نزار مایا:چرا من:همینکه گفتم نمیخوام خسته بشی مایا:جونگ کوک من خوبم من:مایاااا😤 مایا:خیله خوب باشه من:آفرین به من نگو خوبم رفتم از رو تخت برداشتمش زیر پاش و کمرشو گرفتم بلندش کردم و بردمش اول رفتیم مدرسه دفتر مدیر مایا:کوک بزارم زمین زشته من:باشه رفتیم تو دفتر مدیر من:میتونی مایا:آره باهم در زدیم رفتیم تو اتاق مدیر من:اهم مدیر:بیاید تو رفتیم تو سلام کردیم مدیر اومد جلومون مدیر:خوب خوب مایا تو با لویی دعوا کردی و لویی حلت داده مایا:اوم بله مدیر:از نمره انضباط همتون کم میکنم مایا:ام آقای مدیر ولی کوک کاری نکرده اونم
رفتم تو اتاق کنارش نشستم و دستمو رو موهاش میکشیدم چشماش پشتش یکم قرمز بود من:نگاه کن با چشما خوشگلت چیکار کرده دختره عوضی بعد چند دقیقه چشماشو با درد باز کرد من:مایا منو میبینی مایا:جونگ کوک آره میبینمت آخخخ من:خوبی مایا:آره ولی احساس میکنم پشت گردنم خورده به میز یکم درد میکنه من:چی شد که باهم دعوا کردین مایا:خوب من همینجوری سر کلاس نشسته بودم منتظرت که اومد بالا سرم تهدیدم کرد من:چی گفت مایا:خوب گفت که دور و بر تو نپلکم و گفت تو دستمو گذاشتم جلو لبش گفتم من:حتما بهت گفته اون عشق منو اینا مایا:اوهوم من:گوه خورده من بهش فهموندم تو رو دوست دارم دیگه حق نداره نزدیکت شه مایا:واقعا چه دختره گند دماغی بود من:آره خیلی بدم میاد ازش تا قبل از اینکه تو بیای همش آویزونم بود آب خوش از دستش از گلوم پایین نرفت به زور به من میچسبید مایا:دختره ی عوضی من:خوب پس شما حساس شدی رو من مایا:آره خوب وقتی گفت اون عشقه منه قاطی کردم من:مایا مایا:هوم من:یه چیزیو تو تو توصیف کنم مایا:بگو من:خوب چشمات و لبات خیلی خوشگلن چشمای آبی لبای صورتی وشیرینت که بخوای گازشون بگیری ازشون مربا میزنه بیرون مایا:جونگ کوک من اونقدرام اونجوری نیستم من:اتفاقا خیلیم هستی اگه نبودی عاشقت نمیشدم مایا:تو فقط عاشق چشمام شدی من:خیر من کلا همون موقع که سرت پایین بودم عاشقت شدم انگار یه چیزی منو کشوند سمتتت من:مایا مایا:هوم من:لبات
خندید گفت مایا:چیه میخوای من:آره اجازه مایا:جناب جونگ کوک دیگه نمیخواد اجازه بگیری مجازه فهمیدی آزادی که هر وقت خواستی منو ببوسی من:جون من مایا:جونت برام مهمه پس نمیگم من:باشه پس حرفمو ادامه ندادم و پاشدم رفتم جلوش روبه رو صورتش لبامو چسبوندم رو لباش و لباشو مک زدمو خوردم اونم همراهیم کرد دستشو دور گردنم حلقه کرد من:امروز دومین بوسمون بوده ها تو یه روز مایا:آره😂 من:اوه فکر کنم سرومت تموم شد مایا:آره من:بزار برم بگم دکتر بیاد مایا:باشه رفتم بیرون به پرستار گفتم پرستار اومد سرمو از تو دستش در آورد میخواست پاشو بزار رو زمین نزاشتم من:صبر کن پاتو نزار مایا:چرا من:همینکه گفتم نمیخوام خسته بشی مایا:جونگ کوک من خوبم من:مایاااا😤 مایا:خیله خوب باشه من:آفرین به من نگو خوبم رفتم از رو تخت برداشتمش زیر پاش و کمرشو گرفتم بلندش کردم و بردمش اول رفتیم مدرسه دفتر مدیر مایا:کوک بزارم زمین زشته من:باشه رفتیم تو دفتر مدیر من:میتونی مایا:آره باهم در زدیم رفتیم تو اتاق مدیر من:اهم مدیر:بیاید تو رفتیم تو سلام کردیم مدیر اومد جلومون مدیر:خوب خوب مایا تو با لویی دعوا کردی و لویی حلت داده مایا:اوم بله مدیر:از نمره انضباط همتون کم میکنم مایا:ام آقای مدیر ولی کوک کاری نکرده اونم
۲۱.۵k
۱۹ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.