**گذشته ی سیاه **p30
تهیونگ ویو
تا رسیدم شرکت بدون اینکه توجه ای به وراجی های منشی که میگفت عقب افتادیم و اینا رفتم سمت آسانسور ..... دکمه ی آخرین طبقه رو زدم ... با بسته شدن درها دهن منشی ام بسته شد....
نگاه میکردم به شهری که زیر پاهام حسش میکردم... درها باز شد بدون معطلی وارد دفتر ام شدم ...
پا تند کردم سمت صندلی و نشستم ....
پوفی از سر کلافه گی هام کشیدم و تکیه ام و دادم به صندلی .... دستم و به صورت ام کشیدم...... نیاز داشتم همین جا بخوابم ..... خواب ...(لبخند کجکی) اون دختر نزاشت تا صبح راحت بخوابم .... بوی تنش و هنوز حس میکنم .... اون دختر واقعا نقاشیه ... بهترین نقاشی که بتونی تصور کنی ...نقاشش خیلی تلاش کرده تا صورت بی نقصشو در بیاره ...و حتما ام حرفی ای بوده .... اون دماغ کوچولو خرسی ... لباش .... لباش حالهی صورتی دارن و خیلی برجستهان طوری که فقط با نگاه کردن بهش بدنم گرم میشد ... ابرو های مشکیش که مثل شیطونک ، شیطونیه .... چشمایی که مثل سیاه چاله عمیق بودن طوری که با نگاه کردن بهش فقط عرق میشدی ... مژه های بلندش که بیشتر نم دار بودنشون و دیدم.....دوس ندارم غمی تو اون چشما باشه ... دوس دارم با شوق و لبخند ببینمشون ....
زود گوشی رو از جیبم کشیدم بیرون و شماره جیمین و گرفتم بعد از چند تا بوق برداشت ...
جیمین : الو
تهیونگ : سلام به داداش گلم
جیمین: سلام (تعجب)
تهیونگ : چخبره از داداشَم
جیمین : یا اکثر امامزاده ها :)
تکیه ام دادم به صندلی و به بیرون خیره شدم تا راحت تر خرش کنم (نیشخند) جیمین صداش و تند کرد
جیمین: هرکی ندونه میگه واییی ... این بشر چقدر میتونه خوب باشه ... زنگ زده احوال پرسی کنه ... من که میدونم داری خرم میکنی ولی اصلا راه بیا نیستم
تهیونگ : جیمین شی لطفا
جیمین : اصلا کار های تو کمر شکنه ... کار نیست که ... کارهههههههه
تهیونگ: این یه دفعه راه بیا
جیمین: اصلا بگو کارت چیه ..به سختیش بستگی داره راه بیام یا نه
تهیونگ : فقط قراره دکوراسیون یه خونه رو عوض کنی .....
جیمین : ...........
تهیونگ : تو فقط از اینجور چیزا سرت میشه .... اصلا یه پا معماری خدایی ( پوزخند )
فکر کنم داره جواب میده
تهیونگ : داداش فقط از دست های زرگر تو بر میاد
جیمین : آدرس بفرس
تا اینو گف از صندلی با شتاب و هیجان بیرون پریدم و بی صدا گفتم یسسسس
تهیونگ : ال حق که داداشه خودمی آدرس ام میری عمارت خودم ... اونجا یه خونه کوچیک بود پشت عمارت برا جنی بود
جیمین : هاا
تهیونگ : آره اونجا رو میخوام واسم درس کنی میخوام خیلی شیک باشه
جیمین : حوصله ندارم بپرسم واسه کی ... ولی طرحی مد نظرته ؟ تمش چجوری باشه
تهیونگ : ببین یه پارکینگ کوچولو داشت .. اونجا یه جای مخصوص واسه ورزش درست میکنی یه طرف واسه ورزش یه طرف ام واسه طراحی ... ببین همچی تکمیل باشه ها .سیاه قلم کار میکنه
جیمین : تکمیل بودنش با منه ... تو قراره اثر منو ببینی .. تم خونه ؟
تهیونگ: اممم تم خونه ....سفید مشکی باشه تناژ گلبهی ام باشه .......
جیمین : از چی خوشش میاد ؟
تهیونگ : ببین از طراحی خوشش میاد ... از بوکس خوشش میاد ... از موتور خوشش میاد از ماشین وَ وَ خیلی چیز ها.... از گل رز ژولیت ام خوشش میاد (لبخند )
جیمین : تموم شده بدونش
تهیونگ : خیلی ....خیلی ممنون
(جیمین داشت خدافظی میکرد که گوشی رو قطع کرد...جیمین ام پیش خودش میگه خرش که از پل گذشت اینجوری میکنه )
خوب قیافه ی قرمز جیمین و میتونستم تصور کنم .... وقتی عصبی میشه چند برابر کیوت تر میشه ....(لبخند)
الان قیافهی جذاب و خوشحال ایپک ام میتونستم خوب تصور کنم.... جوری که صب ذوق کرده بود ....قیافه ی کیوت و همزمان جذابش ..... فیساش برای من تکرار نشدنی باقی میمونه ...... آهی کشیدم رفتم سر کارهام که خیلی وقته دارم معطلش میکنم
تا رسیدم شرکت بدون اینکه توجه ای به وراجی های منشی که میگفت عقب افتادیم و اینا رفتم سمت آسانسور ..... دکمه ی آخرین طبقه رو زدم ... با بسته شدن درها دهن منشی ام بسته شد....
نگاه میکردم به شهری که زیر پاهام حسش میکردم... درها باز شد بدون معطلی وارد دفتر ام شدم ...
پا تند کردم سمت صندلی و نشستم ....
پوفی از سر کلافه گی هام کشیدم و تکیه ام و دادم به صندلی .... دستم و به صورت ام کشیدم...... نیاز داشتم همین جا بخوابم ..... خواب ...(لبخند کجکی) اون دختر نزاشت تا صبح راحت بخوابم .... بوی تنش و هنوز حس میکنم .... اون دختر واقعا نقاشیه ... بهترین نقاشی که بتونی تصور کنی ...نقاشش خیلی تلاش کرده تا صورت بی نقصشو در بیاره ...و حتما ام حرفی ای بوده .... اون دماغ کوچولو خرسی ... لباش .... لباش حالهی صورتی دارن و خیلی برجستهان طوری که فقط با نگاه کردن بهش بدنم گرم میشد ... ابرو های مشکیش که مثل شیطونک ، شیطونیه .... چشمایی که مثل سیاه چاله عمیق بودن طوری که با نگاه کردن بهش فقط عرق میشدی ... مژه های بلندش که بیشتر نم دار بودنشون و دیدم.....دوس ندارم غمی تو اون چشما باشه ... دوس دارم با شوق و لبخند ببینمشون ....
زود گوشی رو از جیبم کشیدم بیرون و شماره جیمین و گرفتم بعد از چند تا بوق برداشت ...
جیمین : الو
تهیونگ : سلام به داداش گلم
جیمین: سلام (تعجب)
تهیونگ : چخبره از داداشَم
جیمین : یا اکثر امامزاده ها :)
تکیه ام دادم به صندلی و به بیرون خیره شدم تا راحت تر خرش کنم (نیشخند) جیمین صداش و تند کرد
جیمین: هرکی ندونه میگه واییی ... این بشر چقدر میتونه خوب باشه ... زنگ زده احوال پرسی کنه ... من که میدونم داری خرم میکنی ولی اصلا راه بیا نیستم
تهیونگ : جیمین شی لطفا
جیمین : اصلا کار های تو کمر شکنه ... کار نیست که ... کارهههههههه
تهیونگ: این یه دفعه راه بیا
جیمین: اصلا بگو کارت چیه ..به سختیش بستگی داره راه بیام یا نه
تهیونگ : فقط قراره دکوراسیون یه خونه رو عوض کنی .....
جیمین : ...........
تهیونگ : تو فقط از اینجور چیزا سرت میشه .... اصلا یه پا معماری خدایی ( پوزخند )
فکر کنم داره جواب میده
تهیونگ : داداش فقط از دست های زرگر تو بر میاد
جیمین : آدرس بفرس
تا اینو گف از صندلی با شتاب و هیجان بیرون پریدم و بی صدا گفتم یسسسس
تهیونگ : ال حق که داداشه خودمی آدرس ام میری عمارت خودم ... اونجا یه خونه کوچیک بود پشت عمارت برا جنی بود
جیمین : هاا
تهیونگ : آره اونجا رو میخوام واسم درس کنی میخوام خیلی شیک باشه
جیمین : حوصله ندارم بپرسم واسه کی ... ولی طرحی مد نظرته ؟ تمش چجوری باشه
تهیونگ : ببین یه پارکینگ کوچولو داشت .. اونجا یه جای مخصوص واسه ورزش درست میکنی یه طرف واسه ورزش یه طرف ام واسه طراحی ... ببین همچی تکمیل باشه ها .سیاه قلم کار میکنه
جیمین : تکمیل بودنش با منه ... تو قراره اثر منو ببینی .. تم خونه ؟
تهیونگ: اممم تم خونه ....سفید مشکی باشه تناژ گلبهی ام باشه .......
جیمین : از چی خوشش میاد ؟
تهیونگ : ببین از طراحی خوشش میاد ... از بوکس خوشش میاد ... از موتور خوشش میاد از ماشین وَ وَ خیلی چیز ها.... از گل رز ژولیت ام خوشش میاد (لبخند )
جیمین : تموم شده بدونش
تهیونگ : خیلی ....خیلی ممنون
(جیمین داشت خدافظی میکرد که گوشی رو قطع کرد...جیمین ام پیش خودش میگه خرش که از پل گذشت اینجوری میکنه )
خوب قیافه ی قرمز جیمین و میتونستم تصور کنم .... وقتی عصبی میشه چند برابر کیوت تر میشه ....(لبخند)
الان قیافهی جذاب و خوشحال ایپک ام میتونستم خوب تصور کنم.... جوری که صب ذوق کرده بود ....قیافه ی کیوت و همزمان جذابش ..... فیساش برای من تکرار نشدنی باقی میمونه ...... آهی کشیدم رفتم سر کارهام که خیلی وقته دارم معطلش میکنم
۷.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.