و دلتنگی شاید همان بهای سنگینی بود که دادم برای ریسک دوست
و دلتنگی شاید همان بهای سنگینی بود که دادم برای ریسک دوست داشتنش.
دلتنگی شاید همان بغض نامحدود میان جمع بود که برای نترکیدنش بلند تر میخندیدم ...
و دلتنگی شاید همان خود آزاری های عواطف من بود، شاید همان سختیِ تصمیم برای پذیرفتن برای منطقی تر اندیشیدن برای فراموش کردن.
و دلتنگی اسم دیگر تو بود وقتی هنوز اسمت را نمیدانستم و اکنون که اسمت را میدانم باز هم نام اصلی تو چیزی نیست جز دلتنگی.
دلتنگی شاید همان بغض نامحدود میان جمع بود که برای نترکیدنش بلند تر میخندیدم ...
و دلتنگی شاید همان خود آزاری های عواطف من بود، شاید همان سختیِ تصمیم برای پذیرفتن برای منطقی تر اندیشیدن برای فراموش کردن.
و دلتنگی اسم دیگر تو بود وقتی هنوز اسمت را نمیدانستم و اکنون که اسمت را میدانم باز هم نام اصلی تو چیزی نیست جز دلتنگی.
۲.۴k
۲۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.