عشق بی انتها پارت ۷۷
#بوساگ
خوابمون برد صبح پاشدیم من یکم درد داشتم با دردی که داشتم پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم و صبحونه آماده کردم صبحونرو درست کردم که یهو یدونه لیوان از دستم افتاد شکست یهو دیدم جونگ کوک صدام زد و اومد پیشم کوک:بوساگ خوبی چرا پاشدی بیا برو بشین من:شیشه ها کوک:تو کاری نداشته باش خودم جمعشون میکنم تو الان نباید حرکت کنی منو برد اونور رو مبل منو نشوند کوک:پا نشو باشه من:باشه کوک:آفرین من:مواظب باش دستت نبره کوک:مراقبم رفت شیشه ها رو از رو زمین جمع کرد و اومد جلوم نشست کوک:بوساگم حالت بهتر الان من:خوبم یه لبخند زد که یه آه کشید من:چی شد جونگ کوک کوک:چیزی نیست فکر کنم دستم برید من:بده دستتو ببینم کوک: نمیخواد یه زخمه کوچیکه من:کوک دستتو ببینم کوک:باشه بیا دستشو گرفتم نگاه کردم خون میومد من:اویی جونگ کوک این کوچیکه برو چسب زخم بیار روش چسب بزنم کوک:بوساگ من:کوک میری یا خودم برم بیار کوک:نه تو بشین میرم میارم رفت چسب زخم و پمادو آورد جلوم نشست و داد بهم من:یکم بیا جلوتر یکم اومد جلو من:دستتو بده کوک:بیا مال تو من:دست زخمیتو میدی بهم😂 کوک:تو خوبش کنی باز سالم میشه پنبرو میکشیدم رو دستش که خونش بره همینجوری داشتم دستشو خونشو پاک میکرد که سرشو گرفت پایین میخواست منو از زیر ببینه دستشم رو چونش بود منو نگاه میکرد من:چیه کوک:هیچی فقط دارم نگاه میکنم این خانومه خوشگل که جلوم نشسته چجوریه من: چجوریم کوک:خیلی خوشگلی و مهربونی خندیدم کوک:چرا میخندی من: من مهربونم کوک کوک:یه موقع هایی اما یه موقع هایی خیلی شیطون و بی رحم میشه من:شما دست کمی از من نداری آیایایا ببین کی به کی میگه کوک:از اینکه ضایم کردی ممنونم من:خواهش میکنم لطف کردم کوک:دختره ی جذاب پررو من:جذاب که شمایی بقیه اداتو در میارن کوک:عه همینجوری سرم پایین بود دستشو چسب زخم زدم من:بیا تموم شد سرمو گرفتم بالا که لباش گذاشت رو لبام دو دقیقه لباشو گذاشت بود رو لبام یزره یزره مک میزد منم آخرش همراهیش کردم چون شوکه شده بودم بعد جدا شد کوک:خیلی لبات شیرینن
خوابمون برد صبح پاشدیم من یکم درد داشتم با دردی که داشتم پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم و صبحونه آماده کردم صبحونرو درست کردم که یهو یدونه لیوان از دستم افتاد شکست یهو دیدم جونگ کوک صدام زد و اومد پیشم کوک:بوساگ خوبی چرا پاشدی بیا برو بشین من:شیشه ها کوک:تو کاری نداشته باش خودم جمعشون میکنم تو الان نباید حرکت کنی منو برد اونور رو مبل منو نشوند کوک:پا نشو باشه من:باشه کوک:آفرین من:مواظب باش دستت نبره کوک:مراقبم رفت شیشه ها رو از رو زمین جمع کرد و اومد جلوم نشست کوک:بوساگم حالت بهتر الان من:خوبم یه لبخند زد که یه آه کشید من:چی شد جونگ کوک کوک:چیزی نیست فکر کنم دستم برید من:بده دستتو ببینم کوک: نمیخواد یه زخمه کوچیکه من:کوک دستتو ببینم کوک:باشه بیا دستشو گرفتم نگاه کردم خون میومد من:اویی جونگ کوک این کوچیکه برو چسب زخم بیار روش چسب بزنم کوک:بوساگ من:کوک میری یا خودم برم بیار کوک:نه تو بشین میرم میارم رفت چسب زخم و پمادو آورد جلوم نشست و داد بهم من:یکم بیا جلوتر یکم اومد جلو من:دستتو بده کوک:بیا مال تو من:دست زخمیتو میدی بهم😂 کوک:تو خوبش کنی باز سالم میشه پنبرو میکشیدم رو دستش که خونش بره همینجوری داشتم دستشو خونشو پاک میکرد که سرشو گرفت پایین میخواست منو از زیر ببینه دستشم رو چونش بود منو نگاه میکرد من:چیه کوک:هیچی فقط دارم نگاه میکنم این خانومه خوشگل که جلوم نشسته چجوریه من: چجوریم کوک:خیلی خوشگلی و مهربونی خندیدم کوک:چرا میخندی من: من مهربونم کوک کوک:یه موقع هایی اما یه موقع هایی خیلی شیطون و بی رحم میشه من:شما دست کمی از من نداری آیایایا ببین کی به کی میگه کوک:از اینکه ضایم کردی ممنونم من:خواهش میکنم لطف کردم کوک:دختره ی جذاب پررو من:جذاب که شمایی بقیه اداتو در میارن کوک:عه همینجوری سرم پایین بود دستشو چسب زخم زدم من:بیا تموم شد سرمو گرفتم بالا که لباش گذاشت رو لبام دو دقیقه لباشو گذاشت بود رو لبام یزره یزره مک میزد منم آخرش همراهیش کردم چون شوکه شده بودم بعد جدا شد کوک:خیلی لبات شیرینن
۱۷.۴k
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.