نجوای عشق پارت ۹۶
من:انقدر به فکرمی نمیزاری حتی خونم ازم بیاد کوک:من انقدر دوست دارم که نگو حتی نمیزارم یه خط کوچولوم بهت بیوفته چه برسه به زخم یا خون و بله بلخره کار خودشو کرد همینجوری خورد میکردم که دستمو بریدم من:آییی کوک:بریدی من:آره کوک:الان چسب زخمو پمادو میارم صبر کن من:خیله خوب رفتم چسب زخمو پمادو آورد نشستم رو مبل دسته منم گرفت نشوند رو پاش پنبرو زد به خون دستم و همینجوری میسوخت من:اویییی کوک:میسوزه سرمو تکون دادم به نشونه آره کوک:زخمش اونجوری نیست پس زود خوب میشه بعد پمادو زد و چسبم زد بعد که قیافه مظلومه منو دید گونمو بوسید من:ممنون بعد منم گرفتم گونشو بوسیدم محکم قشنگ صدا دار بود کوک:آخخخخخ حالا بیا بعد اونم گرفت همونکار و کرد کوک:آخیششش حس میکردم نایکا خونم افتاده بود من:منم حس میکردم جونگ کوک خونم افتاده بود رفتم تو فاز بوس و یه ور صورتشو بوس کردم که اونم کرد من:خیله خوب بسه جونگ کوک میگم بسه کوک:صبر کن صبر کن ادامه داد و بعد جدا شد غذا رو درست کردیمو خوردیم
دو هفته بعد(روز عروسی نایکا و جونگ کوک گیلیلیلیلیلیلی😋😂😂) آرایشگاه بودم و تقریبا ساعت پنج بود لباس عروسمو پوشیدم رزی بچش به دنیا اومده بود یه دختر ناز نازی ولی خوابیده بود تقریبا ساعت شیش بود من حاضر بودم که رزی اومد پیشم رزی:وایی دختر چه خوشگل شدی یعنی جونگ کوک تو رو تو این حالت ببینه یعنی ولت نمیکنه من:مرسی ولی رزی من استرس دارم رزی:مگه من نبودم من:الان حستو درک میکنم یعنی جونگ کوک چه شکلی شده عررر
از زبون جونگ کوک
حاضر شدم و تقریبا آماده بودم تهیونگ اومد من:تهیونگ من دارم دیوونه میشم میخوام ببینمش بریم تهیونگ:کجا هنوز کروات نبستی آروم بگیر میبینیش قراره زنت شه میفهمی😐 من:من حالیم نی میخوام ببینمش تهیونگ:بیا نمیفهمی دیگه😐 من:خوبه تو خودت اینجوری بودی یادم هست وقتی اینه فشنگ رفتی تو من:آره ولی مثل تو انقدر الدنگ نبودم😐 من:خفه شو لطفا😐😲 تهیونگ:خیله خوب بیا کرواتتو بستم😐 هی داد میزنه خدا به نایکا رحم کنه من:تهیونگ میگیرم با همین آیینه ای که اینجاست مثل سگ میزنمت😐 تهیونگ:بشین بابا روز عروسیشه میخواد دعوا کنه من:مرتیکه...... تهیونگ:پسره ی بی تربیت گوزو من:گوزو خودتی الدنگم خودتی اون روی سگ منو بالا نیارا😐😤 روز عروسیم نزار قاتل شم کیم تهیونگ تهیونگ:خیله خوب من:من میرم دیگه نمی تونم(حالا ما بودیم میگفتیم نه عروسو نباید تو لباس عروس دید 😐😂😂😂بیا داره میره صبرش تا یه حدیه خوب😐😂) تهیونگ:صبر کن منم بیام رفتیم آرایشگاه من تند میرفتم سرعتم رو ۵۰۰ بود تهیونگ چسبیده بود تهیونگ:جونگ کوک جان جدت یواش برو بابا من زن و بچه دارم😐 (مگه مواد زدی😑😂😂😂) من:منم زنم منتظرمه منم دارم میمیرم میفهمی
دو هفته بعد(روز عروسی نایکا و جونگ کوک گیلیلیلیلیلیلی😋😂😂) آرایشگاه بودم و تقریبا ساعت پنج بود لباس عروسمو پوشیدم رزی بچش به دنیا اومده بود یه دختر ناز نازی ولی خوابیده بود تقریبا ساعت شیش بود من حاضر بودم که رزی اومد پیشم رزی:وایی دختر چه خوشگل شدی یعنی جونگ کوک تو رو تو این حالت ببینه یعنی ولت نمیکنه من:مرسی ولی رزی من استرس دارم رزی:مگه من نبودم من:الان حستو درک میکنم یعنی جونگ کوک چه شکلی شده عررر
از زبون جونگ کوک
حاضر شدم و تقریبا آماده بودم تهیونگ اومد من:تهیونگ من دارم دیوونه میشم میخوام ببینمش بریم تهیونگ:کجا هنوز کروات نبستی آروم بگیر میبینیش قراره زنت شه میفهمی😐 من:من حالیم نی میخوام ببینمش تهیونگ:بیا نمیفهمی دیگه😐 من:خوبه تو خودت اینجوری بودی یادم هست وقتی اینه فشنگ رفتی تو من:آره ولی مثل تو انقدر الدنگ نبودم😐 من:خفه شو لطفا😐😲 تهیونگ:خیله خوب بیا کرواتتو بستم😐 هی داد میزنه خدا به نایکا رحم کنه من:تهیونگ میگیرم با همین آیینه ای که اینجاست مثل سگ میزنمت😐 تهیونگ:بشین بابا روز عروسیشه میخواد دعوا کنه من:مرتیکه...... تهیونگ:پسره ی بی تربیت گوزو من:گوزو خودتی الدنگم خودتی اون روی سگ منو بالا نیارا😐😤 روز عروسیم نزار قاتل شم کیم تهیونگ تهیونگ:خیله خوب من:من میرم دیگه نمی تونم(حالا ما بودیم میگفتیم نه عروسو نباید تو لباس عروس دید 😐😂😂😂بیا داره میره صبرش تا یه حدیه خوب😐😂) تهیونگ:صبر کن منم بیام رفتیم آرایشگاه من تند میرفتم سرعتم رو ۵۰۰ بود تهیونگ چسبیده بود تهیونگ:جونگ کوک جان جدت یواش برو بابا من زن و بچه دارم😐 (مگه مواد زدی😑😂😂😂) من:منم زنم منتظرمه منم دارم میمیرم میفهمی
۱۴.۷k
۳۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.